تو بهترین دانشگاه کشور درس خوندم، فوق لیسانس گرفتم. وقتی کار خواستم نبود صد تا آزمون دادم چون پارتی نداشتم نشد.
می خواستم ازدواج کنم همش به هم میخورد تا بلاخره جور شد فکر کردم وارد بهشت شدم چون دختر سالم و سازگاری بودم دوماه نگذشته همسرم مریض شد و من کل دوران عقدو مراقبش بودم
عروسی گرفتیم و بازم درگیر بودم تا سال ۹۹
بعد از اون از خدا یه بچه خواستم الان بیشتر از دوساله اما نمیشه که نمیشه. هیییچ مشکلی هم نداریم هر دومون سالمیم. بعد از این همه سختی حقم نبود حتی مادرشدن؟ دارم دیوونه میشم با هر تیکر بارداری که می بینم قلبم یه ترک می خوره.
خدایا چرا؟ چرا باهام اینطوری می کنی؟ خواسته زیادیه؟