ما با فامیل ارتباطی نداریم. نه از سر دشمنی یا هرچیزی.
کلا ارتباط نداریم فقط تو مراسما مثل عروسی و..همو میبینیم.مثلا خیلیاشون نمیدونن من بزرگ شدم یا کجام. منم تا حد ممکن دوری میکنم. حتی داداشا و زن داداشامو هم نمیبینم. راستشو بخواید از دور نشدن با اینا من فقط صدمه میبینم.خلاصه وارد کار که شدم دختر دخترعموی مامانمو دیدم که از دبستان ندیدمش و الان بیست و خورده ای سنمونه. ازم سه سال حدودا کوچیکتره.ولی منو که میبینه پشتشو میده به من. کارامون به هم مرتبطه همکاریه.همکارا هم میدونن فامیلیم.ولی در عوض با پسرا بگو بخند دارن و صندلیاشون درست جفت هم و باهم شوخی و خنده.میگم من که بدی نکردم. حالا این فامیله. یکی هست خواهرزاده زن داداشمه. من با زن داداشم ارتباطی ندارم.نمیاد خونمون منم نمیرم اصلا برادرزاده هامو ندیدم.فقط میره خونه باباش یعنی شاید هفته ای سه بار.وقتی بیاد خونمون انگار زورش کردن هی به داداشم میگه بلند شو بریم یا گریه میکنه میگه ما وقت نداریم پس نخواید ما بیایم.خواهرم زایمان کرد حتی نیومدن دیدنش بااینکه خواهرم خیلی باهاشون خوبه.بعد خواهرزاده ش همکارمه روشو میکنه اونور. عوضش میره برا پسرا آب میاره باشون میگه میخنده.