حال منو داری منتها من خیلی وقت از ادما دور شدم همسرم صبح ساعت ۶ میره شب میاد منم خونه تنها اصلا دلم نمیخواد جای برم تلفن هامو یک خط درمیان جواب میدم اگه مجبور نبودم جواب مادرمو نمیدادم تا بلکه یکم ارامش بگیرم
شبیه ادمای مستم باورت میشه دنیا دور سرم میچرخه احساس میکنم الان که سنگکوب کنم
نگو اینطوری نمیدونی من چه عذابی میکشم
دوستان از ته دلم ممنونم که کنارم بودید
خیلی دلم گرفته بود
آروم شدم
الهی خدا حال دل همه مارو خوب کنه❤
منم همینم
قدیما اهل معاشرت بودم الان یه تلفن داشته باشم جونم بالا میاد دو کلمه جواب بدم
دلیلش هم فقط همین چیزیه که تو تاپیک گفتم
نه ادم رو درک میکنن نه حاظرن به حرفاش گوش بدن اخرشم فقط بلدن سرزنش و قضاوت کنن😑
یه سری پارادوکس ها هم دارم که سردرگمم کرده
مثلا وقتی کنار بقیه ام میگم میخندم اما همین که شب میشه همه میخوابن یا کسی خونه نباشه با خودم تنها باشم نقابمو برمیدارم خیلی بی دفاع میشم انگار میشکنم 💔
سکته نکنم خوبه
قلب من برای تحمل این همه حس های بد کوچیکه ....
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
