من رو به سینه خوابیده بودم سرم و از پتو که اوردم بیرون دیر وقتم بود حتی.. تنها هم بودم تو اتاق درم باز بود
قشنگ یه دست دراز و سیاه رو حس کردم و دیدم بالا سرمه
که داشت دستش و میاورد خفه م کنه
از ترس سرم و بردم زیر پتو خیلیی ترسیده بودم نمیتونستم جیغ بزنم..
همون موقع خوابم برد..
صب که بیدار شدم تعریف که کردم باور نمیکردن😐
ولی من از اون شب به بعدقران گذاشتم بالاسرم و صلوات میخوندم و دیگه ندیدم.. خداروشکررر