ساعتی که تو خزید عروسی برام خریده بودن رو موقع خواب درآوردم گذاشتم رو پاتختیه خونه مامانم..بیدار شدم نبود..پاتختی پشتش و همه جاش رو نگاه کردیم حتی جابه جا کردیم گذاشتیم جای دیگه زیرشم نگاه کردیم...غیب شده بود کلا
آخر سر بهم گفتن حتما گذاشتی جای دیگه یادت رفته..خلاصه منم بیخیال شدم ..
دقیقا بعد از یکسال موقع خونه تکوتی وقتی مامانم پاتختی رو میخواست جابه جا کنه ساعتم از زیرش پیداشده بود...در حالیکه قبلا بارها زیرش و اطرافش رو گشته بودیم حتی جا به جا هم کرده بودیم..