یه دوس پسر داشتم تو یه شهر دور بود واسه دیدنم اومد شهرمون شب هیجا نداشت بره و پولاش تموم شده بود مجبور شدم بیارمش خونمون که یطوری بخوابه فقط تو اتاقم صبحم پاشه بره،بابام خونه نبود مامانمم شب زود خوابید پسره دستشوییش گرفت اومد در باز کنه بره دستشویی بابام از راه رسید پسره رو دید
تندی اوردمش تو اتاق قایمش کردم پشت در کمد بابام اومد گشت پیداش کرد پسره داشت از ترس میشاشید تو خودش منم دم سکته بودم