من از همون اول ازدواج (ماه عسل) احساس کردم که همسرم اجازه نمیده باهاش صمیمی بشم.ماه عسل بهش گفتم عزیزم ما زن و شوهریم باید باهم یکی باشیم چرا نمیزاری باهم صمیمی بشیم و ما بشیم؟
گفت ببین من کلا دوست ندارم آدما از یه حدی بیشتر واردم بشن! گفتم من زنتم نه هر آدمی
گفت چه کاریه آخه تو زندگی خودتو بکن من زندگی خودمو!
این حرفو 2 بار دیگه هم در طول زندگی بهم زد طی دو سه سال
مادرش هم میگفت هزار راه رفتم که این باهام صمیمی بشه اجازه نمیده.مشاور هم بهم گفت ایشون گارد عجیبی داره و حریم شخصیش جوریه که اگه کسی واردش بشه رسما به هم میریزه یعنی دست خودش نیست
شما جای من بودید چیکار میکردید؟