خانمهایی که طلاق گرفتین میشه یه لحظه بیاین

وای عزیزم خیلی سختی کشیدی قلبم به درداومدایشالاخدابهترینهاروبرات رقم بزنه که تلخی اونروزاتوفراموش کنی

احساسی برخورد نکنید با این موضوع 

وقتی خودش بچه میخاد وجود بچه رو لازم می بینه

بگیم نیار یا بگیم سن شوهرت زیاده!

اتفاقا دارم حرفم منطقیه نه احساسی

شما از اول انگار در جریان صحبتای من با این خانوم نبودید

میگه دلم بچه میخاد 

چطور از زن اولش دو تا داره 

از من نمیاره و از این حرفا 

درسته از اولش نبودم 

ببین هرکسی یه قلقی داره حتی زبون نفهم ترین آدما باز با یه روشی رام میشن باید قلق آدمارو بدست آورد همه چی که دعوا وخشونت وجنگ نیس

آقا ناشزه محسوب میشه؟؟؟؟؟

از نظر قانون دلیل نمیشه بخاطر درست انجام ندادن وظایف از جانب مرد زن هروقت که دلش خواست قهر کنه بره خونه باباش عزیزم مگر در یک مورد که امنیت جانی پیش همسرش نداشته باشه،

دوما میگید تو دوران طلاق رجعی هم نفقه به زن تعلق میگیره یه قانونه و ربطی به این موضوع که زن سرخود منزل مشترک رو ترک بکنه وبره نداره!

ضمانت اجرای ترک منزل ترک انفاقه حتما یادتون باشه خانومی مسائل رو باهم قاطی نکنی

موفق باشی

آفرین آره من به چشم خودم کلللی دیدم که مثل روز روشنه پسره مقصره اما پدرمادر طرفش وگرفتن پسره زنش وکتک زده بود بعد پدر شوهر و مادرشوهرش به عروسش گفته بودن لابد یه کاری کردی عصبیش کردی که کتک خوردی....فک کن چقدر احمقانه نظر میدن!

به آیدیم پیام بده یک جلسه رایگان برات وقت مشاوره میدم 

من پدرم خیلی رو ابرو و این چیزا حساسه. خیلی سرشوهرم جنگ کردم ولی انقد سخت گرفتن شوهرم نیومد دنبالم. منم دیگه حرفی نزدم و سکوت کردم. پدر و مادرم بهم محبت میکنن البته تا زمانی که بدونن میخوام از شوهرم جدا بشم ولی اگه بدونن هنوز بیتاب همسرمم و فکرم به برگشتن بد جنگ میکنن باهام. 

دعا کن برام... دارم اخرین تلاشمم میکنم... میخوام یواشکی ببینمش و رودرو باهاش حرف بزنم ...امیدوارم یه روزی پشیمون نشم از این کارم

شوهرم سوپرمارکت داشت. همش مغازت بود وقتی نداشت برای من. همیشه تنها بودم هرجا میرفتم تنها بودم کنارم نداشتمش... سر کارش باهاش دعوا کردم گفتم یکم از کارت کم کن حداقل ماهی یه روز پیشم باش ولی قاطی کرد گف همینه که هست زندگیه من اینحوری نمیخوای هری خونه بابات... منم داغ کردم عصبانی شدم فرداش ساک بستم گفتم منو میبری تحویل بابام میدی اوتم انگار از خدا خواسته منو برد گذاست خونه بابام و رفت. از روی عصبانیت هیچ مهلت ندادم انگار مسابقه بود منتظر نشدم یکم زمان بگذره بلکه پشیمون بشم. رفتم شکایت و کارو خراب کردم. خانوادمم از خداشون بود حدا بشم چون از اول کینه داشتن ازش بخاطر یکی دوسال اول عروسیمون که نمیزاشت جایی برم. اومد التماس ولی هیچکدوم راهش ندادیم تا دادگاه گف شرط بزار.  منم تحت فشار خانوادم شرد های مسخره گذاستم اونم دید نمیتونه انجام بده دیگه دنبالم نیومد.... ولی الان دارم از پشیمونی میمیرم. کاش یکی بود جلوم رو میگرفت. میگف یکم صبر کن به خودت و شوهرت فرصت بده... این اولین دعوای شدید ما بود بعد ده سال😭😭😭