توروخدا همشو بخونید.ذهنم درگیره
شوهرم تو شرکت حمل و نقل دوستش کار میکنه به عنوان شغل دوم .بعد تو بخش اداری اونجا فقط خانوما هستن.اونروز حرف از چی شد شوهرم گفت یه خانوم نوری اونجا هست که شاید جلف به نظر بیاد ولی اخلاقش سنجیده هست و با کسی گرم نمیگیره و بسیار هم معتقد به خدا هست .میگفت مثلا کاشت ناخن بلند نارنجی کرده و آرایش خیلی غلیظ میگم تو از کجا دیدی میگه کور که نیستم میرم بارنامه هارو ازش تحویل بگیرم ناخوناش کم مونده بره تو چش و چالم خب دیده میشه دیگه😢
چون شوهرم بار جابجا میکنه و به مقصد میرسونه بزار داشت به شهرک صنعتی بار میبرد که من و دخترمو هم برد با خودش بعد این خانوم یه دسته گل داده بود به همسرم بهش گفته بود که شوهر من امروز تولدشه و تو شهرک صنعتی کار میکنه لطفا این گل رو بهش برسون تا سورپرایز بشه ولی نگو از طرف کنه بزار کمی ذهنش مشغول بشه بعد شوهرم برد داد کمی بعد زنه زنگ زد به شوهرم(اون خانوما شماره همه کارکنان رو دارن)که رسوندین به دستش و عکس العملش چی بود اینم گفت شوکه شد بعد زنه شروع کرد به هار هار خندیدن منم با شوهرم کلی دعوا کردم