من چندماهه که با شخصی نامزد هستم اوایل خیلی دوستش داشتم این شخص مشکلات زیادی داشت و تاحدودی وابسته به خانواده اش بود از نظر مالی
روز اول این بنده خدا هیچ پیشرفتی تو زندگیش نداشت اما از روزی که قبولش کردم تا الان که چهارماه می گذره داره برای بلند شدن تلاش می کنه و پیشرفت داشته
از روز اول نامزدم بارها به من ابراز علاقه کرده ولی من نتونستم من اصلا طی این چهار ماه بهش زنگ نزدم
مامانش میگه تو دخترمی و من دوست دارم هر روز صداتو بشنوم من کلا آدم کم حرفیم و این که بخوام هر روز بهش زنگ بزنم برام سخته فقط هر چند روز یک بار به مادرش زنگ میزنم
ما قراره چند روز دیگه عقد کنیم من هم مذهبیم هم خجالتی و نمی تونم به پسری که بهم محرم نیست ابراز علاقه کنم حتی محرمم بشیم من عادت به ابراز علاقه لفظی ندارم اما پسره میگه تو منو دوست نداری تو به من نمیگی که به من علاقه داری یا نه من از احساسات تو چیزی نمی دونم منم بهش گفتم من خجالت می کشم من اگه نمی خواستم شما رو قبول نمی کردم که اما قانع نمیشه
من نمیدونم زنگ میزنم بهش چی باید بگم تاحالا برخورد با جنس مخالف نداشتم واسه همین زنگ نمیزنم مامانم میگه تو باید بهش می گفتی که بهش علاقه داری یا حداقل هر چند روز یه بار بهش زنگ میزدی اما من نمی تونم
با این که اوایل خیلی دوستش داشتم الان دیگه مثل قبل احساساتم قوی نیست سردرگمم نمیدونم چمه نکنه چون نزدیک عقده این شکلی شدم؟
به نظرتون خیلی رفتارم ضایع هست؟ نمیدونم چیکار کنم