قبلا نبود میخواست خانوادشو فقط راضی نگهداره فقط داد وبیداد و دعواهاش برا من بود
از لحاظ مالی فقط تامین میکرد اصلا حواسش!ب احترام و شخصیتمون نبود
اما الان خداراشکر بهتره نمیشه گفت ۱۰۰درصد ولی خیلی چیزا براش روشن شده
مثلا عید بلند شدم رفتم شهرستان خونه تمام خواهراش و خواهر زاده هاش بهشون پول گذاشتم توپاوت برا عیدی دادم
خواهرش باردار بود تبریکش گفتم وقتی ام سقط شد دلداریش دادم و گفتم راهنمایی خواستی بگو چون مامایی خوندم
بعدالان ۸ماهه باردار یکیشون زنگ نزدن یه تبریک بگن نه بمن ن به خودش
خودم حس میکنم حسادت میکنن چون دخترای خواهرشوهرام همسن منن و نه درس خوندن و نه زندگی خوبی دارن
من با اینکه ازدواج کردم ادامه تحصیل دادم با تماام سختیهاش و لیسانس مامایی گرفتم کمک شوهرم دادم قناعت کردم یه خونه تویه شهر بزرگ گرفتیم
توهم درس خوندم بچه دارشدم
زندگیمو رها نکردم و هیچ وقت از کارام سردرنمیارن
اما اونا هرجا میرسن زندگیشونو جار میزنن