من و جاریم حدودا ۳ ساله ک باهم قهریم حتی بیشتر از ۳ سال سر ی سری چیزا ک تقصیر جفتمون بود اوایل ازدواج من ینس ۴ سال پیش خانواده شوهرمم با این جاریم بد بودن هرجا میشستم ازش بد میگفتن حتی خواهر شوهرم نزاشت وقتی پاگشا کرد برم خونش گفت دعا میده بهت الان ۳ ساله باهم دوست شدن رابطه من با خواهر شوهرم بد نیس خوبه ولی هر دیقهههه داره از اون جاریم یچه هاش خونش همه چیش پیش من تعریف میکنه هروقت منو میبینه از اونا میگه مثلا میدونه پدرشوهرمپسر منو خیلی دوست داره چند شب پیش شام خونش بودیممیگف بابا عاشق دختر اونه میگه وقتی میبینمش مثل ی تشنه آن ک سیراب میشم واقعا نمیدونم چرا اینجوری میکنه من هیچ واکنشی نشون نمیدمیا ی لبخند میزنم یا خودمو سر گرممیکنم یا نهایتا میگم اهان ولی اون ول نمیکنه