بچه ها من 18 سالمه و یه داداش کوچولو دارم و مامانم بارداره و توی یه خانواده بزرگ شدم که نه از نظر مالی و رفاهی و نه عاطفی هیچ مشکلی نداشتم اینا رو نمیگم که از خودم تعریف کنم بچه ها من یکساله به یه پسر که یکسال از خودم بزرگتره کلی کمک کردم و از لحاظ عاطفی و مالی منظورمه و یه جورایی وابسطش شدم و بهش عادت کردم اما عشق نبوده هر بار اومدم بگم ک به درد هم نمیخوریم بهم ریخت و نتونستم ناراحتیشو ببینم و از طرفی هربار خواستگار برام میومد کلی دوباره میرفت تو فکر و از نظر مالی و فرهنگی خییییییییلی تفاوت داریم حالا اون رفته سربازی و من یه خواستگار دارم که همه جوره عالیه و منم دوسش دارم اما نگرانم اگه اون از سربازی بیاد و اینا رو ببینه بلایی سر خودش بیاره و درصورتی که خواستگار جدیدمم از تمام ماجراهاش خبر داره در واقع خودم بهش گفتم من میخوام عشقو تجربه کنم خب این حق منه اما میترسم اون بیاد و دست ب هرکاری بزنه توروخدا بگید چیکار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.