چند شب پیش خانواده شوهرمو دعوت کردیم خونمون. یه جاری دارم ظاهرش یه جوریه که کسی ببینه میگه واااای چقد خوب و مهربونه حتی خود منم اوایل همین فکرو میکردم.
ولی کم کم اخلاق اصلیش و حسادت درونش برام رو شد. این که میگم فقط برا ذهن خودم نیستا. یعنی حتی شوهر و مادر شوهرمم میدونن و به زبون میارن که خیلی حسود و چشم تنگه نسبت به زندگی تو.
حالا اون شب موقع غذا کشیدن شد من قرمه سبزی و مرغ حاضر کرده بودم. خودم داشتم مرغو و برنجو میکشیدم جاریم اومد گفت بده خورشتو من بکشم.
منم سرم گرم بود یهو دیدم با یه لحن خیلییییییی بی تفاوت برگشت گفت ای وای، نوچ، دیدی چیکار کردم؟ ای بابا
یعنی انقدرررر لحنش عادی بود من فکر کردم یکم خورشت ریخته رو گازی چیزی... برگشتم اول گازو دیدم بعد نگاهشو دنبال کردم چشمتون روز بد نبینه...
فکر کنین یه عااااااالمه قرمه سبزی پاشیده شده بود رو فرش و سرامیکو رو پرده حریر سفید و والن مخمل آشپزخونه... از پایین تا بالا قرمه سبزی بود.
یعنی داشتم سکته میکردم من تازه عروسم خونم دسته گله به خدا.
باز گفتم مهمونه چیزی نگفتم سریع رفتم دستمال آوردم شروع کردم پاک کردن که حداقل زَهرش بره سریع برگشته میگه ماهسان جون ول کن اونو حالا بیا غذا رو بکش ولش کن اونو... اصلا انگار نه انگااااار گند زده به خونه تازه عروس فکر شامه...
بعد از شامم غذا دادم ببرن اومد تهدیگو برداره ببره تهدیگو برگردوند رو مبل رنگ روشن... اونم ته دیگ چرب... بعد سریع با دست یه ذره جمع کردم شب که رفتن من داشتم از لای مبل و روش برنج جمع میکردم.
به خدای بالا سرم من هیییییچ بدی بهش نکردم تا حالا. اصلا حتی انقد رفت و امد نداریم. نه از طرف من تا حالا حرفی بوده نه رفتار بدی، نمیدونم چرا این کارا رو میکنه.
شما فک کنین بعد از دو روز تدارک مهمونی که دیگه جون تو تنم نبود شب که رفتن تا صبح نشسته بودم فرش و پرده میسابیدم اخرم کامل پاک نشد.
البته این اولین بارش نیست یه کارایی پشت سرم انجام داده یه تاپیک جدا میزنم اونم میگم