ادمخوبیه هم خودش هم خانوادش ولی تو خیلی جاها متفاوتیم هم طرز تفکر هم رفتار
شوهرم سیگار میشه این خیلی منو عذاب میذه مثلا میخاد مخفیاته باشه ولی من متوجه ام امشب بهش گفتم اولش انکار کرد بعد دیگه هیچی نگفت سکوت کرد منم کلی گریه کردم
غیر اون من خودم خانواده ام م ش روب براشون یه تابو بوده ولی خانواده اوتا یه چیز عادیه جمع میشن باهم میخورن
این چیزاعذابم میده منی که تو خونمون این چیزا ممنوعه بوده الان کنارم میبینم
ولی در عوضش همش شوهرم میگه چادر بپوش قبل عقد گفتم مشکلس ندارم ولی نمیخام با زور و اجبار چادر سرم کنم گف باشه الان مجبورم میکته منم غذاب میکشم