2777
2789
عنوان

یک‌ماجرای عجیب و واقعی و دردناک

4713 بازدید | 131 پست

بزار بزار نکنید دستم تنده سریع میزارم

بخوام تو یه تاپیک بزارم هیجانش میره

ماجرا ازین قراره که من حدود ۸ سال پیش تو یه مدرسه ای معلم بودم 

اکثر معلم‌ها دو شیفت بودن ولی من نه چون سقط کرده بودم بدنم جون نداشت و تک‌شیفت میرفتم 

خلاصه 

تو کلاسهای ضمن خدمت یه دختر خیلی خیلی زیبا رو دیدم که معلم کلاس سوم شیفت مخالف من بود

این دختر واقعا قشنگ بود انگار آیشواریا مقنعه پوشیده باشه

خیلی هم مودب و آروم بود

خانواده محترمی هم داشت و یکی دوبار پدرش مارو رسوند چون هم محله بودیم

تو جای خوب شهر ویلایی بزرگ داشتن که باعث غبطه من به شرایط اون دختر شد 

کلاسها تموم شد و من فقط ازش یه شماره منزل داشتم و یه شماره همراه برای هماهنگی رفت و آمدمون

یه روز وسطای سال مدیر شیفت مخالف بهم زنگ زد که فلانی تو بیا معلم کلاس سوم این شیفت شو


گفتم وا مگه خانم فلانی (همون دختر زیبا که اسمش شهرزاد بود) معلم اون کلاس نیست

یکم مِن و من کرد و گفت موضوعاتی پیش اومده و ایشون دیگه معلم ما نیستن

گفتم نه من شرایط دو شیفت درس دادن ندارم

آقا منم که فضوووووووول 

فرداس تا رسیدم رفتم سراغ همکارانی که شیفت مخالف هم کلاس داشتن و گفتم شهرزاد چی شده بچه ها؟؟با اینکه صمیمی بودیم اونا که خیلی واضح حرف نمیزدن 

از پربازدیدا سلام 

  

مطمئنم خورشید جفتگیری کرده وگرنه این گرماکار یه خورشید نیست بخدا  یه جوری برای نفهمی خرو مثال میزنن انگار بقیه حیوونا تو خلوتشون میشینن سینوس کسینوس حل میکنن   

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

مثل قضیه ی سمیرانشه؟

امضامزیرسرت ی کم ذغال ونمک ونون خشک بزارتومشمای فریزر بزارتابالشت بخاب.دیگ کابوس نمیبینی.کابوسای وحشتناک جن وچیزای ترسناک منظورمه،این تجربه ی منه،شباساعت۳شب ازخواب میپریدم،چون توخواب میدیدم یکی باصورت وحشتناک دنبالمه یا یکی بااره برقی میبُرّه بدنمو،یاتوتاریکی جن دنبالم بود،ایناروگذاشتم زیرسرم و دیگ ندیدم.خانومایی ک زیر۲۰سالید ومجرد،براتون میخام نصیحت کنم.نزارید حسرت چیزای کوچیک ب دلتون بمونه.من مجرد ک بودم نمیزاشتن آرایش کنم.الان همسرم کاری نداره بهم ولی هرچه قدر هم آرایش میکنم بازم حسرت هست برام.انگار ک هیچ لذتی نداره،همه چی ب وقتش قشنگه.کافی شاپ برید بادوستاتون.بازار برید بادوستاتون.برید کتابخونه باهمدیگ خوب باشید.تنهایی برید گردش.عصری دلت گرفت برو پارک منتظرنمون ک یکی بیاد ببرت.برادل خودت،بروکاشت ناخن،مثلا وقتی پریودی.اگ غسل باکاشت روقبول نداری.برو دوتا موی مدل شاخ سوسکیتو رنگ کن.میبینی؟اینابرای من حسرته.خییییلی چیزای کوچیک هست.شاید براهمتون بی ارزش باشه اما برامن باارزشه.چون منع شدم.مادربزرگم منعم میکرد.نزارید حسرت چیزای کوچیک تودلتون بمونه.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز