از حموم اومدم بچه ام رفته طبقه بالا خانه مادرشوهر شب اونجاییم ولی حسش نیست خوشم هم نمیاد شوهرمم سرکاره هروقت اومد میریم
تو فکرم چقدر برا فردا کار خونه دارم
درحال غصه خوردن
زنده ایم
من نشستم رو مبل جلو تلویزیون دارم مرگ تدریجی یک رویا رو میبینم😇
نااااجور خورده تو ذوقم
کلی اماده شده بودم🥲الان نشستم رو تخت نمیدونم چیکار کنم
احساس میکنم افسردگی بدی دارم
غذا درست کردم و شوهرمم داره فیلم میبینه
روزام تکراری میگذره...
تو فکرشم.اگه نبینمش خوبم ها.تا میبینمش بهم میریزم.از شانسم هم همکاریم.نمیدونم تا میبینمش بغضم میاد.اکه راه حلی دارین بگین به این حالم غلبه کنم.به خاطر همین دنبال انتقال هستم.
رو مبل پای tv و گوشی
پسرمم با باباش
یاد قرمه سبزی ک تو زودپز پختم میفتم دلم ضعف میره
دارم به یعالمه کاری که فردا دارم فکر میکنم
با اجازت به کرونایی هستم که معذرت می‌خوام حالت تهوع شدید دارم از ظهر تا الان روی صندلی توی سرویس بهداشتی نشستم که حالم خرابه یه وقت گند نزنم به وسایل خونه سرده یخ زدم
دعا کن حالم خوب شده اجی😭
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
