یه مرد جن زده تو روستای شوهرم تو خونمون دیدم.
تو خونه تنها بودم در ورودیه حیاطم باز بود چون قرار بود برادر زاده شوهرم)دختره( بیاد پیشم درب وردی هالو قفل کردم یهو دیدیم یکی تند تند دستگیره درو بالاو پایین میکشه اونم پشت سرهم. منم فکر کردم خواهر زاده شوهرمه داره شوخی میکنه (چون سابقه داشت)که منو بترسونه من درو باز کردم یهو دیدم پسر همسایمونه که یمدت بود جن زده شده زل زده بود به یگوشه از داخل خونم چشماش برق عجیبی داشت گفت این کامیونه بیرون مال شماست؟! (یه کامیون بود داشت کار میکرد اونم چنتا خونه اونورتر) گفتم نه حین حرف زدنم فقط زل زده بود به گوشه هال.
لای در وایسیده بود داشتم سکته میکردم شبم بود من تکو تنها بودم یهو خواهر زاده شوهرم اومد اونم با تعجب گفت این چی میخواست.
من چندماه تو روستای شوهرم زندگی کردم
ماجرای این پسره این بود .چوپان بود تو کوه و کمر بود یشب تو همون کوه تنها بوده جنزده شده بود میگفت یکی کنارمه خبر از آینده بهش میداد جلو همه باهاش حرف میزد.. یا میگفت فلانی امروز تصادف میکنه.... واقعا درست از آب در میومد. با کلی دعا... آرومش کردن ... شانس بد منم اینطور اومد تو خونم