هفته گذشته رفتیم خونه برادر شوهرم
مادرشوهرمم اومده بود تا اومدیم بشینیم شوهرم با دست اشاره کرد که مامان بیا کنار خودم بشین اونم اومد نشست کنارش منم که اونطرف تر بودم پا شدم رفتم دور ازشون نشستم
دیگه توی مهمونی هم محلش ندادم بس که عصبانی بودم
وقتی اومدیم خونه خیلی اصرار کرد که چمه ولی من گفتم نمیخوام راجع بهش حرف بزنم چون همیشه این رفتارای اعصاب بهم ریزو داره بهش تذکر میدم دوباره تکرار میکنه انگار فراموش میکنه کلا
الانم هرچی سعی میکنه باهام اشتی کنه ولی من نمیتونم دگه خسته شدم
اگه بهش بگم برا چی از دستش ناراحتم دلیل میاره عذرخواهی میکنه دوباره تکرار میکنه کارشو میدونم دگه خسته شدم ،😭