دوستای شوهرم رفتن بنزین آوردن ریختن باز ماشین روشن نشد
خفه کرده بود
بعد همه شروع کرون ماشین رو هل دادن من و شوهرم تو ماشین😪😪😪😪
آه از غمی که تازه شود باغمی دیگر 😭😭😭 خدایا صبر بده به ما زمانی که لا نعلم الا خیرا دیگر رو با بغض و گریه میشنویم،زمانی که دیگر ابراهیمی پشت سر نیست😭 تعریف میکنه ،میگه رفتم سر قبر دیدم هی داره با خودش میگه مادر کاش به جای تو من رو میزدن و گریه میکرد،مادره دیگه.....(مادر شهید آرمان علی وردی)
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
وای یبار ما نامزد بودیم یعنی عقد نبودیم تودوران کروناهم میخواستیم بریم بیرون اون موقه پلیس بین مسیرا ...
ماهم کلا خانواده خبر نداشتن سال ۹۲ بود
نشسته بودیم چندتا از دوستای من و همسرم هم بودن گشت موتوری اومد ی جوری دویدیم ک با موتور بهمون نمیرسیدن😂
گاندی جملهی خیلی خوبی داره که میگه:..«هیچ کس از فاسد حمایت نمیکند، جز فاسد!............هیچ کس از ظالم دفاع نمیکند، جز ظالمین!..........هیچ کس از آزادی دفاع نمیکند، جز آزاد اندیشان!.........و در این میان هرکسی میداند کجای این داستان قراردارد..»
روز عقدمون شوهرم اومد دنبالم ببرم آرایشگاه 😂 توراه میگفت میشه الان بریم خونه بعد بری آرایشگاه صبر ندارم روانیم کردی محلش نزاشتم دم در آرایشگاه ب زور بوسم کرد دور لبم کامل سرخ شده بود آرایشگرم دوستم بود گفت من شک دارم بیا معاینت کنم چ غلطی کردین 😂😂😂😂 ولی بیست و چهار ساعت از عقدمون نگذشته بود شوهرم کارشو کرد و من با دنیای دخترونم خدافظی کردم 😂😂😂😂 خیلی هول بود بچم
وقتی داخل شهر شدیم یهو متوجه شدیم همه ماشینا قبل ماشین عروس و ما آخرین ماشین بودیم😑😑😑
انگار همشون بیشتر از ما ذوق داشتن
ماهم همشون رو قال گذاشتیم رفتیم از یه مسیر دیگه
وقتی برگشتیم دیدیم همه مثل بیچاره ها دست به سینه وایسادن😃😃😃😃
آه از غمی که تازه شود باغمی دیگر 😭😭😭 خدایا صبر بده به ما زمانی که لا نعلم الا خیرا دیگر رو با بغض و گریه میشنویم،زمانی که دیگر ابراهیمی پشت سر نیست😭 تعریف میکنه ،میگه رفتم سر قبر دیدم هی داره با خودش میگه مادر کاش به جای تو من رو میزدن و گریه میکرد،مادره دیگه.....(مادر شهید آرمان علی وردی)
ماهم کلا خانواده خبر نداشتن سال ۹۲ بود نشسته بودیم چندتا از دوستای من و همسرم هم بودن گشت موتوری او ...
ماهم نامزدم یه اشنا داشت الکی گف پسر خالشم که گذاشت بریم جریمم ننوشت اگه مینوشت پیامکش میرفت روگوشی داداش نامزدم میفهمیدن ولی پلیس بهمون گف دور بزنید برگردید همش میگفتیم وای چه خوش گذشت اونجایی که قراربود بریم😐😂
توارایشگاهم باز تولد یه خانمی بود اونجاهم برام شیرینی اوردن تازه ازین خامه ای ها منم صبونه نخورده بودم برداشتم همه میگفتن وای عروس الان آرایشت خراب میشه ینفردیگه میگف منم روز عروسیم صد در صد میرم فست فودی مثل همین عروس گفتم نبابا من صبونه نخوردم تاره ناهارم چنتاقاشق توی ماشین ساعت چهارو پنج خوردم