مادر بزرگمون مشترک بود شوهرم خیلی دوست داشت نذر کرده بود زنش بده باهاش سوار ماشین عروسش بشه
خلاصه بعد محضر مادربزرگم و چند نفر دیگه سوار ماشین عروس شدن برا من جا نشد با خواهر و شوهر خواهرم رفتیم خونه
چندین سال بعد فهمیدن چیکار کردند ازم خواستن به هیچ کس نگم ۲۰ سال میگذره برای همه تعریف کردم