من با فامیل ازدواج کردم مادرشوهرم ۲ تا پسر یه دختر داره که ازدواج کرده و دوره
از قضا مادر شوهرم اینا قبلا تو خوده مرکز تهران زندگی میکردن اما چون خونه ها گرون شد اومدن اطراف تهران و تو محله ما خونه گرفتن.
خانواده پدر شوهرمم یکم مذهبی طورن برادرشوهرمم نوجوان هستش اما قد بلند و چهارشونس و بچه مچه نیست.
خانواده پدرشوهرمم هی ر به ر هر مراسمی که میشه میرن سمت اسلامشهر چون اونجا هم دوست و فامیل زیاد داریم خدانکنه مراسم کوچیک چه میلاد چه جشن چه شهادت چه عذا همش اونجا میرن و از محله ما تا اونجا یک و نیم ساعت راه هست با ماشین.بادشم که میرن یک شب دو شب نمیمونن به راحتی ۴ شب میمونن حالا چرا اینارو گفتم چون برادر شوهرم ترسو هستش و همش وقتی مادر پدرش نباشن میان خونه ما
و من خسته شدم چیکار کنم راه حل بدین ترو خدا.با احترام بگید کمکم کنید خسته میشم همش جلوش لباس پوشیده تنمه.