اصلا نمیدونم چرا انگار خیلی عادی شده ، کلا سر جمع ۵ روز میشه عروسی کردم نه دیگه مثل قبل بهم زنگ میزنه میاد خونه ناهار میخوره استراحت میکنه دوباره میر سر کار ، نتام که قطع شده میتونه پیام بده هر روز ۷ صبح میره تا ناهار اصلا پیامم نمیده عصرم ساعت ۸ میاد شام میخوره یه ممنون میگه میره یجوری شده امروز دلم گرفته بود گریه کردم نه به اون شوق رابطه هامون تو خونه ی عموم نه به الان که انگار نه انگار تازه داماد و عروسیم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اون ذوقو شوقه فقط واسه اولشه الان دیگه انگار نه انگار که روزای خوبی باهم داشتین، کار میکنه خوشی میکنه زندگی میکنه، به خودش خوش میگذره فک میکنه توهم دیگه خاسته ای نداری توقعی نداری به توهم خوش میگذره همینه!! زندگی همینه :))))
تلخی نمیکنه اما خیلی مهربونیش سرد شد اصلا دیگه دو شبه نمیگه رابطه
آدم اوایل زندگی چون توقع محبت وعشق رمانتیک وسرشاری داره الکی حساس میشه ولی عزیزم این خیانت نیست این یعنی واقعیت اینکه مرداهمینن زیاداحساسی ورمانتیک نیستن بیخیال توبهش عشق بده
ماهم الان سه ماهه عروسی کردیم، شوهرم ساعت هفت صبح میره سرکار تا ساعت دو ظهر میاد غذا میخوره تشکر به زور میکنه یا اصلا نمیکنه بعد سریع میره سراغ گوشی بعد تلویزیون میبینه و میخوابه نه حرفی نه تفریحی نه هیچی اخر هفته هم یا با دوستاش میره گردش یا میره ور دل مامانش میگه خوب توهم اومدی خونه مامانیما همین میشه تفریحت