خواب دیدم مامانم تازه اسباب کشی کرده جای جدید
رفتم خونش تو هالش یه قسمتش خاک و علف و گیاه اینجور چیزا بود گفت میبریم حرم گفتش باشه
اماده شو بریم ....وسط راه مامانم گف گوشیم
خونه جا مونده میری بیاری ....برگشتم رسیدم در خونش
یه خانمی دیدم یه تاج خوشگل سرش بود
منو ک دید شروع کرد برا یه خانم دیگه ک من اونو
نمیدیدم از من تعریف کردن ک من از تعریفاش
خجالتم شد برگشتم پیش مامانم یه انگشتر با یه
نگین درشت بهم هدیه داد هر چی از برق و خوشگلی
انگشتره بگم کم گفتم .....
پ ن : مامانم رحمت خدا رفته و من یکی دوهفته
قبل پابوس امام رضا رفتم
با حس عجیبی از خواب پریدم هنوزم صدای شوهرم
تو گوشمه وقتی گفت زیارتت ک تموم شد
من دم در حرم منتظرتونم😥🥺