خیلی دلم گرفته جایی نداشتم حرف بزنم اومدم اینجا.من پدرشوهرم تازه فوت کردن سه ماهی میشه یکی دوماه پیش شوهرم گفت فکر کنم خواهرم بارداره گفتم چطور مگه گفت توقبرستون دیدم اروم راه میره و دستش میزاره زیرشکمش گفتم این همیشه اینجوره اگه چیزی بود مثل بچه اولش مامانت بهم میگفت الانم باردار نیست اینم بگم ماچندساله بچه گیرمون نمیاد گذشت تادیشب خونه مادرشوهرم بودم که خواهرشوهرمم اومد دیدم شکمش همچین اومده جلو کلا هنگ کردم پاشدم ازناراحتی اومدم خونه بعدش گفتم اشکال نداره شاید به هیچکس نگفته نه فقط من تومغازه بودم که یه غریبه اومد بهم گفت من خیلی وقته میدونم بارداره خیلی ناراحت شدم نه ازاینکه بارداره ازاینکه همه میدونن به من نگفتن بعد منم روسادگی خودم میگم هیچکی نمیدونه.الان نمیدونم بعدا که بهم گفتن چه عکس العملی نشون بدم یاچکار کنم چون الان دیگه جنسیتش هم مشخصه
فقط 24 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
خدایا به فضل وکرمت شکر 🌷🌷🌷دوازده سال گذشت به اندازه یه چشم برهم زدنی خدایا منم به ارزوی مادر شدنم برسون😔
خودم واقعا دارم مثبت فکر میکنم میگم به هزارویک دلیل حالا بهت نگفتن اشکال نداره ولی بازم ازغریبی خودم ...
اونی که غریبه بود، دوست خواهر شوهرت بود؟ اینجوری به قضیه نگاه کن که نمیخواسته کسی بدونه بعد این غریبهای که میدونسته به روش آورده و ازش پرسیده اونم جواب داده. من فکر کنم شاید به خاطر فوت پدرش چیزی تگفته شاید فکر کرده حرمت شکنی میشه. واقعا انقدر فکر توی سر آدما هست آدم نمیدونه چیه ولی عزیزم به خودت نگیر اصلا دیگه ۹ ساله عروس این خانواده ای میشناسنت و این که یه بچه دیگه هم دارن. معمولا سر بچه اول این حساسیتا هست. اصلا به خودت نگیر. امیدوارم هر چه زودتر خبر بارداریت رو بهمون بدی.