پشت سر من و جلو روم که کلی حرف زدن. همکار و خاله و دایی و داماد و...
پدرم میگفت من ابروش رو بردم. هشت ماه با من قهر بود که در طول عمرم سابقه نداشت.
الان هم بعد از پنج سال خیلی وقتها پدر و مادرم حتی هنوز تا یه بحثی پیش میاد تیکه میندازن. 
البته من یکساله برگشتم پیششون زندگی میکنم چون بچم کوچک بود و از پس اجاره و خرج هم برنمیومدم.
الان هم افسرده و خسته ام. 
مرگم الان برسه هم بسیار راضی و خوشحالم.