چند دقیقهای میشه که رفته توو خودش و حرف نمیزنه. بهش میگم دنبال چی میگردی اون توو؟ جواب نمیده. میده ولی صداش نمیاد. نمیرسه. آنتن نمیده انگار! محو، محو، محو تر از قبلشه و من دارم کم کم میترسم از نبودش پیشِ خودم و خودت و خودشون و بقیه. کریمی میگفت تو هرگز هیچی نمیشی. شدم. کریمی چی؟ چیزی شد؟ نه. از این به بعدم نمیشه. نه که نخوادا، نه. من نمیذارم! من کریمی رو کشتم. یه روز که رفته بودیم برف بازی. اونقدری برف ریختم توو حلقش تا مرد. بنفش شده بود. یادمه. خوب یادمه. با جنازهش بهترین آدم برفیه عمرمو ساختم. بالاخره یه چیزی شد. آدم برفی شد. تا قبلش آدم سنگی بود. من فکر کردم برف بهتر از سنگه. پس آدم برفیش کردم.
بهش گفته بودم اگه بزنتم میزنمش. گوش نکرد. بهش گفته بودم از پرتاب گوله برف توو صورت بدم میاد. بهش گفته بودم.
یه کوهِ یخ شدم. سرد. از این سردایی که میسوزونن. از آتیش بیشتر. میدونستی؟ میدونستی با فشارِ آبِ سرد میشه تمیز تر از تیغ برید؟ نمیدونستی. من بهت گفتم. من الان معلمتم. من بهت یه چیزی یاد دادم که تا قبل از این بلد نبودی!
به معلمت احترام بذار. مگه معلمم به من احترام گذاشت که من به معلمم احترام بذارم؟ معلمم میگفت معلمی درآمد نداره. مگه کسی که معلم میشه دنبالِ درآمده؟ نه. پس چرا هرروز بخاطر نداشتن درآمد از شغلش و عالم و آدم مینالید؟
من معلمتم. من درآمد نمیخوام. منو یاد بگیر. منو حفظ کن. من میراث توام! من، توام.
منو پس نزن.
-منو بشنو...🌾