2777
2789

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من یه عادتی دارم تا ساعاتای 4 اینا بیدارم حدود یک ماه پیش وقتی داشتم آهنگ گوش میدادم پتو رو هم کشیده بودم روی سرم یهو انگار یکی قشنگ پا گذاشت روی پتو و رفت سریع پتو رو کشیدم کنار هیچکس نبود 

میدانی رنج تو از چیست؟ تو به آنچه نباید، بسیار می اندیشی.

نصف شب بود پسرم از تو اتاقش داد زد وقتی رفتم پیشش گف بابایی یکی زیر تخت منه 

برای این ک آرومش کنم خم شدم زیر تخت نگا کنم ک بگم هیج کی اینجا نیست

زیر تخت پسرمو دیدم ک گف بابایی یکی روی تخت منه........

چندوقت پیش تو نی نی سایت بحث خرافات بود میگفتن گریه سیاه جنه خلاصه یکی میگفت خرافاته یکی می‌گفت واقعیته 


چند روز بعدش داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم ساعت دو سه شب بود یهوچشمم افتاد به فضای سبز جلوی درمون یه گریه بود مشکیه مشکی داشتم نگاش میکردم یهو متوجه شدم زوم کرده داره به من نگاه میکنه سریع اومدم تو پنجره رو بستم پرده رو کشیدم 


چند دقیقه بعد جریانش یادم رفت رفتم اشپزخونه چای بریزم از روی عادت پرده رو کشیدم کنار دیدم اومده تو تراس جیغ زدم اومدم پیش شوهرم 



مادر خوبی نداشتم سعی میکنم مادر خوبی واسه دخترم باشم❤️😁🥺  

پدربزرگم شب رفته بود روستا سر قبر خواهرش حدود ساعت 4تا5صبح بوده(میخواسته برگرده برا همین اون زمان رفته)بعد گفت یه پیرمردی اشناشونه تو این تاریکی اومده پیشش بعدش بغلش کرده و باهاش احوال پرسی کرده اینم دیده که اقاعه هی داره با نیش باز و یه خنده ضایع نگاش میکنه بعد بهش گفته فلانی چرا میخندی اونم یواش یکی زده رو گونش و یه قهقهه زده و با سرعت فرار کرده.

(میدونم عجیبه همشم واقعیه با جزئیات میگم قابل باور باشه)

اومده خونه و تعریف کرده اینو داییمم گفته که این اقا خیلی وقته مرده

اسم مرده حجت بوده

زن بدون مرد مثل ماهی بدون دوچرخه است._فلورانس.کندی Feminism😌♂️   ༺Army
پدربزرگم شب رفته بود روستا سر قبر خواهرش حدود ساعت 4تا5صبح بوده(میخواسته برگرده برا همین اون زمان رف ...

زیاد شنیدم از اینا پیش اومده حتی مادر بزرگِ مادر بزرگم چون توی روستا زندگی می‌کردن صبح زود میرفته برای اینکه مشک بزنه و چند تا چیز از کوه و اینا بیاره، صبح حدود ساعت 4اینا میره که بره سمت کوه چون راه طولانی بوده حدود ساعت 5 اینا میرسیده برای همین زود دست به کار شده و میگه وقتی تقریبا نزدیک بودم شنیدم صدای ساز و دهل میاد با خودم گفتم کی این وقت روز آخه عروسی میگیره میگه یکم نزدیک تر که میرم میبینم، یه دسته که روشون کاملا سیاه بوده داشتن میزدن و میرقصیدن اونم دور آتیش و صداهای عجیب در میاوردن؛ میمونه تا عروسیشون تموم بشه وقتی می‌ره جاشون رو میبینه یه سری چیزا پیدا می‌کنه که اصلا توی عمرش ندیده.

میدانی رنج تو از چیست؟ تو به آنچه نباید، بسیار می اندیشی.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز