فوق دیپلم مدیریت دارم متاهلم زندگی خوبی داشتیم تو منطقه ی خوب خونه ماشین...همسرم ورشکست شد خیلی شرایط سخت شدم مجبور شدم کار خدماتی مدرسه انجام بدم که تازه همین کار رو هم با پارتی و کلی رو زدن برای خودم پیدا کردم اوایلش برام مرگ بود میمردم و زنده میشدم وقتی شروع کردم کار خدماتی انجام دادن البته قلبا معتقدم جامعه به همه ی مشاغل نیاز داره و شرافتمندانه زندگی کردن پیش خدا خیلی ارج و قرب داره روزای اول کارم که همین دو هفته پیش بود حس خیلی بدی داشتم که هنوز یه ذره اش باهامه ...آه ولی مجبورم واین درامد کم خیلی کمکمون میکنه همسرم هم تلاششو میکنه به خودم میگم اینده مهمه و نون حلال داوردن همش از خدا میخوام قلبمو اروم کنه بچه ها خیلی به حرف های دلگرم کنندتون احتیاج دارم.... برای خوب شد حال دلم دعاااا کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مهم اینه که تو داری تلاشت میکنی تا به همسرت و زندگیتون کمک بشه....
مادر منم مارو با سختی بزرگ کرد...اون روزها برای ما گذشتن...ولی مهربونی و گذشت و صبوری مادرم برای ما الگو شد....الانم خداروشکر وضع مالی مادرم خیلی خیلی خوبه
راستش نگاه بعضی ها تو محیط کار برام سنگینه اماااا به خودم دلداری میدم ومیگم تحمل کن دختر چنان نماند ...
گلم منم لیسانس ریاضی دارم امسال هم فوق روانشناسی قبول شدم لباس تو خونه میفروشم تدریس ریاضی میکنم جزوه و پی دی اف پرینت میگیرم اصلا هم کار کردن رو عیب نمیدونم بزار هرکس هر جور میخاد نگاه کنه
من هر اسمی گذاشتم قبول نشد اسم بیماریه همسرم رو گذاشتم قبول شد برا همین اسمم پسوریازیس هست کاربری قبلیم پناه ۹۵ بود
من سال گذشته یه کاری داشتم با ساعت کاری طولانی و حقوق کم .واقعا بهم سخت میگذشت تاجایی که بارها دلم میخواست بیام بیرون ولی از روی ناچاری نه حالا فقطبه خاطر پولش به خاطر مشکلات روحی و فکر و خیال خودمو مجبور کردم برم که از بیکاری در بیام یه بار روایتی خوندم که خستگی اون همه مدت رو ازم درآورد نوشته بود تمام رنج هایی که در راه کسب روزی حلال بهت میرسه یه آجر بزرگی داره حالا دقیقش رو یادم نیست ولی خیلی آرومم کردشما که اجرت دوبرابره چون داری به همسرت هم کمک میکنی تا این روزها راحت تر بگذره من بخت قول میدهم سختی ها تموم میشه فقط به خدا توکل کنین
از همتون ممنون خدا خیرتون بده به شنیدن این حرفا احتیاج داشتم قلبم اروم گرفت
سرت رو بالا بگیر انشالله پر رزق باشی مستخدم مدرسه ای که درس میخوندم کلا ۳ سال تا بازنشستگیش مونده بود یه روز که درسم تمام شده بود رفتم مدرسه دیدم دفتر دار مدرسه شده با رتبه دفتر داری بازنشست شد
من هر اسمی گذاشتم قبول نشد اسم بیماریه همسرم رو گذاشتم قبول شد برا همین اسمم پسوریازیس هست کاربری قبلیم پناه ۹۵ بود
[QUOTE=250776920]منم مثل شمام با این تفاوت که شوهرم معتادها😔 باز خدا را شکر همسر سالمی دارین که کار میکنه من یه تنه ...[/QUOT از خدای مهربون میخوام زندگیت پر از معجزه های بزرگ بشه میدونم شرایط شما هم سخته من خودم روزای خیلی سختی رو گذروندم ولی امید به رحم خدا من سرپا نگه داشته تو این شرایط سختی که دارم پدرم هم درگیر بیماری سرطانه ... هر شب برای خدا نامه مینویسم و بهش میگم که همه ی امیدم به کمک هاشه...