من چن شب قبل ازدواج ب همسرم گفتم بریم اما نرف .گفتم بریم دکتر نرف .چون قبلا رفته بودم دکتر میدونستم ارتجاعیع امااون نرف..شب عروسی هیچ خون و لکی نیومد شب بعد خودم ب زور بردمش پیش دکتر ..دکتر پیش خودش منو معاینه کرد و گف ارتجاعیه و با زایمان از بین میره ...اما بعد دوسال حالا یادش اومده و بهم میگه خیابونی بودی ...برید خواهش میکنم برید .تو شهرما رسم نیس منم نمیدونسم کجا برم چیکار کنم این شد حال و روزم...هرچن جلوش کوتاه نمیام و جوابشو میدم ولی خودمم از خودم زده شدم میگم کاش بیشتر میفهمیدم و خودم میرفتم گواهی میگرفتم ولی راهنمایی نداشم .چون قبل ازدواجمم نامزدی زوری داشتم ک دوماهم طول نکشید و هردو تو شهرای دور ازهم بودیم و اصلا همو نمیدیدیم ک بعدش خبرخیانتش بم رسید و جدا شدیم ... باید میرفتم . اخ اخ ک درد میکشم از تهمتا .
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
آخه وجدانی وقتی بعدش دکتر هم بهش گفته باز حرف میزنه گواهی عم داست حرفش رو میزد من ۴۰سالمه جوون هم ...
هر جا فرهنگ و آداب و رسوم خودش رو داره ما نباید به همه جا تعمیمش بدیم و با تعصب الکی روی چیزی زندگی کسی دیگه ای رو هم خراب کنیم
استارتر اومده نصیحت میکنه همه جبهه برداشتن قصد دشمنی نداره
بعد شوهرش چون میدونه موقع دعوا میگه اگه کلا نمیداشت ببین چه میکرد!!بهتره واقع بین باشیم نه تو رویا زندگی کنیم
خدا گر پرده بردارد ز روی کارآدم ها،چه شادی ها خورد بر هم،چه بازی ها شود رسوا،چه صادق ها شودکاذب،چه کاذب ها شود صادق، عجب صبری خدا دارد، که پرده بر نمی داردبا خدا باش و پادشاهی کن و بی خدا باش هر چه خواهی کن....خداجون یک لحظه مارو به حال خودمون وانگذار ای مهربان ترین مهربانان
کجا هم اومدی گفتی عزیزم اینجا همه تا زمانی که تو موقعیت طرف قرار نگیرن فقط شعار میدن به نظرم ...
داشتن عزت نفس و احترام به خودت و بدنت نه ربطی به سن و سال داره نه شرایط ،من یکی از دوستان بعد از ۶ سال زندگی شوهرش بهش گفت من خواستمت وگرنه تو دست خورده بودی کسی بخت نگاه نمیکرد،بهش گفته دیر نشده از الان به بعد نخواه طلاقم بده ،همونجا وسایاشو جمع کرد رفت پیش مادرش با اینکه ناپدری داشت اما گفت سختی رو به جون میخورم تا اینکه اون بیشعور بفهمه هر چیزی نباید از دهنش در بیاد و واقعا هم درست شد و شوهرش معذرت خواهی کرد
بیزحمت برای مقعد پسرهاشون هم گواهی نداشتن رابطه بگیرند بعد از ما گواهی بکارت بخوان...
میدونی چرا قدیمیا میگن خون خودتو کثیف نکن چون هربار حرص خوردن باعث میشه سودای خونت زیاد بشه و هزارتا درد و مرض بگیری به تبعش پس به خاطر یه دونه احمقی که به احمق بودن اصرار داره خودتو بیمار نکن
شوهرت میگفت نه من نگفتم اینو بهش بعد اولین چیزیکه ازت میخواستن این بود که شاهد داری شوهرت اینو بهت گفته ،شک نکن با این طرز فکر واسه ابروت هم شاهد نمیبردی
خدا گر پرده بردارد ز روی کارآدم ها،چه شادی ها خورد بر هم،چه بازی ها شود رسوا،چه صادق ها شودکاذب،چه کاذب ها شود صادق، عجب صبری خدا دارد، که پرده بر نمی داردبا خدا باش و پادشاهی کن و بی خدا باش هر چه خواهی کن....خداجون یک لحظه مارو به حال خودمون وانگذار ای مهربان ترین مهربانان