جاریم😒
پدرشوهرم که مرده بود هر دو بچه زیر یکسال داشتیم اون اصلا برای مراسما نمی موند ۵دقیقه می نشست بچه رو بهانه می کرد می رفت خونه داداشش بعد من از صبح تا شب مهمون داری می کردم بعدازظهر که میشد یکساعت با شوهرم می رفتیم خونه دوش می گرفتم لباس عوض
می کردم می اومدم بعد تو همون تایم شوهرش خبرش می کرد می اومد خونه مادرشوهرم تند تند جاروبرقی می زد
یه ۴ ۵ روزی اینکارو کرد تا آخر خاله شوهرم با خنده بهش گفته الهام جان میزاری میزاری ساعتی که ما می خوایم یه چرتی بزنیم میای اینجا سر و صدا راه میندازی😂🌻