دو ماهه ک خونه پدر شوهرمم مادرشوهرش کمرش رو عمل کرده بود کاراشون رو میکردم و فقط هفته دو بار میرفتم خونمون اونم شبا میرفتم خونمون حموم صبح زود با نامزدم میومدم این هفته ک مادر شوهرم دو ماه شده عمل کرده رفتم خونمون دیروز رفتیم مسافرت یک روزه زود برگشتیم رفتم خونمون حموم نامزدم هعی گفت بیا خونمون بیا خیلی زیاد اسرار کرد زنگ زد ساعت های هشت شب منم گفتم اشکال ندارع
ولی به مامانم گفتم ک مامان من میدونم ک الکی اسرار نمیکنه مطمئنم به خاطر یه چیزی میگه بیا بریم مامانم گفت ن به خاطر خودته منم برا همین قبول کردم و اومدم
وقتی اومدم دیدیم جاریم و برادر شوهرم اینجان شام
مادرشوهرم تو آشپز خونه بود رفتم پیشش میگفت از دیشب ک یعنی ما دیشب مسافرت رفته بودیم میگفت فشارم رفته بالا و رفتم دکتر فشارم روی 20بوده خوبه ک اومدی خونمون من فردا میخوام برم آزمایش گاه 😕
فکر میکنم نامزدم همش منو ب خاطر کاراشون میخواد و اینا شب اگه با هم رابطه داشته باشیم بعدش باهام بد رفتار میکنه و پشت بهم میخوابع 😕خیلی ناراحتم نمیدونم من اینجوری فکر میکنم یا واقعا همین جوریع توروخدا نظر بدید برام