از اول زندگیمون به جای اینکه بشینه با هم حرف بزنیم مشکلاتمونو حل کنیم مدام از زیرش در میرفت
اینقدر این کارو تکرار کرد که جزئ ترین ناراحتیامون تبدیل به یه مشکل لاینحل شده
با وجودیکه بهم خیانت کرده و از هیج ازاری کوتاهی نکرده بازم باهاش مدارا کردم و ازش خواستم شرایطمو قبول کنه تا چشم پوشی کنم و باهاش ادامه بدم و حتی همونی بشم که اون مبخواد ولی بازم زیر بار نمیره میگه هر کار دوست داری بکن از طریق قانون تا تهش برو 😔
مهریم رو اجرا گذاشتم ولی اصلا راضی نمیشه که دوستانه توافق کنیم حتی به خودش زحمت نمیده تظاهر به خوب بودن کنه دل منو بدست بیاره تا از اجرای مهریه انصراف بدم 💔
مدامم که با حرف از فرار کردن از ما دلمو خون میکنه
دیگه حتی اشکمم نمیاد 😔😔