بچه هنوز نرفتم خونه خودم ولی به شوهرم گفتم باید دوتایی منو ببری کیش ولی خیلی میترسم چون مادرش دوسه بار گفته من میام و همه مسافرتایه عیدم با میاد میترسم اون موقع هم خودشو به ما بچسبونه شوهرمم به شدت بچه ننه چیکار کنم اون موقع اون نیاد خودمون دوتایی بریم
بعضیا حرف زدن بلد نیستن کاش حداقل حرف نزدن بلد بودن🙄😒. من تمایلی ندارم قضاوت های بعضی کاربرا رو درباره خودم بدونم لطفا اگه نظری درباره من و نظراتم دارید برای خودتون نگه دارید حق با شماست نیازی نیست وقتتونو تلف کنین
تو زیباترین اتفاق زندگیمی🦋مامان ریحانه وهانیه ❤❤ طاهره : اره،بعضی چیزا گفتنشون فایده نداره------------ در شب کوچک من ،افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد ♡در شب کوچک من دلهره ویرانیست♡گوش کن وزش ظلمت را میشنوی ؟من غریبانه به این خوشبختی مینگرم ♡لحظه ای وپس از آن هیچ پشت این پنجره شب دارد میلرزد وزمین دارد باز میماند از چرخش♡پشت این پنجره یک نامعلوم نگران من وتوست ♡ای سراپایت سبز دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستهای عاشق من بگذار ولبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازشهای لبهای عاشق من بسپار ♡♡♡♡♡♡♡♡♡باد مارا خواهدبرد..... من یه اذر ماهی پر از احساسم خیلی زیاد💎💎
یک چیزی هست ب نام زبون شما قبلش با شوهرت هماهنگ میشی و برنامه ریزی میکنی حرفتونو یکی میکنین و وقتی خواستن بیان میگین نه ترجیح میدیم دوتایی بریم ب همین راحتی
اخه مادرش خیلی دخالت میکنه خونشم تو ساختمون ما گرفته میترسم رئیسی کنه
یک کلام حرفت و به کرسی بنشون بگو یا دوتایی یا اصلا دیدی نمیشه نرو چه مسافرتی باید کوفتت بشه
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند
شاید چون آرزوهایم بلندند
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ چون خدایی هست
آری ، و چه زیبا نوشته بود
همواره با خود تکرار میکنم،
امیدی هست ؛ چون خدایی هست
خدا
عزیزم منم ماه عسل اومدن باهامون...منم وقتی دیدم ول کن نیستن اومدن زنگ زدم پدر مادرم و داداش کوچیکم اونا هم رو هم گفتم باید بیاین...خلاصه دو سال ازدواج کردیم مسافرت نرفتیم اما پارکی بیرون شهری خونه اقوام شوهر بریم حتما خانواده هستن....ولشون کن. اگر خوبن .. مال من خوبن