دو سال پیش یه اتفااقای تلخی تو زندگیم افتاد و باعت خیلی بی احترامیا بین منو شوهرم و مادرش شد که باعثش حسادت و کینه مادرش بود از من بماند که چقدر زجر کشیدن از لحاظ روحی اون روزا حالا بعد از گذشت دو سال من هرچند وقت یه بار اون قضیه میاد تو ذهنم و انقدر خودخوری میکنم و عصبی میشم با شوهرم دعوا میکنم و قهر شوهرمم واقعا عاشقمه منم همینطور ولی خاطره نکبتی اون روزا چرا اخه پاک نمیشه از روان من خیلی احساس بدی دارم همش استرس دارم
تروخدا مثل یه خواهر دلسوز نصیحتم کنید
با اجازه استارتر هر کی دوست داشت بیاد گپ
عزیزه دلم بگو اون اتفاق رو که بهتر روهنماییت کنیم
خیلی سخته می فهممت. من همچین خاطره تلخی با مامانم و شوهرم داشتم. میدونی باید با یه ادم سوم حرف بزنی. من رفتم مشاوره همون اول که رفتم گریه کردم تا اخرش. حرف زدم گفتم گفتم گفتم تخلیه شدم اونم حرفام رو به شوهرم گفتم و بعد از اون عجیب اروم شدم و دیگه کمرنگ شد توی ذهنم. این تقریبا چهارسال بعد اون ماجرا بود.
عزیزم میتونی وقتی که یادت میاد با خودت تصمیم بگیری اون لحظه صلوات بفرستی ویا هرچیزه دیگه ایی چرا با نشخوار گذشته خودتو ناراحت میکنی؟
برو روانشناس
خسته شدم الان دارم با گریه تایپ میکنم همش دلم به حال اون روزام میسوزه از طرفیم دل شوهرم و شکوندم با اون همه محبتی که به میکنه اینم تا یه جایی تحمل میکنه چقدر غرورش باید بشکنه در مقابل من ولی دست خودم نیست خیلی خسته ام خسته
چرا قهرن؟شما مقصرید برید معذرت خواهی نه هیچ وقت که اونطوری نمیشه چون شوهرتون پشیمونن از کارهای گذشتشون زیاد به این چیزا فکر نکنید کتاب بخونین برید بیرون خودتون مشغول کنین
