اهههه یه دختر دایی دارم ، از بچگی با هم بزرگ شدیم ولی خب من الان یجای دیگه زندگی میکنم با مامانم . اییییی اینقدر ینی خبر میبره میده برای مامانش وقتی منو مامانم میریم خونشون و.... باباشم که ماشالله گند زد به زندگی منو مامانم اه اه مامانم مثلا میخواس با یکی ازدواج کنه که داییم یه حرف خییییلی زشتی زد شبی که مثلا اومده بودن خاستگاری و... بدش که دیگه رفته بودن بیرون یدفه گفت نه اصن ازدواج و... اینا نیشت و فقط مهمونیه😑😑😑
بدشم میاد میگه من قصد بدی نداشتم!!! واقعا حرص دراره از طرفیم حقشه که زنش( زن داییم) پیشش نیست و همش فرار میکنه میره😒 الانم مامانم کنار من خوابیده و همش دلش میخواد بخوابه که فکرش درگیر نباشه بهم یبار گفت که بیا اصن بریم خارج زندگی کنیم من واقعا دلم براش میسوزه نمیدونم چجوری خوشحالش کنم😥 اگه میشه میشه برای مامانم دعا کنین خوشبخت بشه؟ تو کلللل زندگیش اصلا خوبی ندیده تو ازدواج اولش که پدرم بود که فوت کرد... ازدواج دومشم خب گولش زدن😑 الانم که اینجوریه میشه برای مامانم دعا کنین یا بگین من چجوری خوشحالش کنم؟؟🙏😥