سلام
بیاین من سریع پیام رو مینویسم میگم داستان چیه
عزیزم گفتی تگم کن
گفتی صدام کن
من چندروز پیش تولدم بود
و خواستم ی جشن کوچیک بگیرم ب دوست صمیمیم گفته بودم اما اون پاشد رفت تهران ازش ناراحت نشدم گفتم حق داشته بلاخره شاید دوست داشته بره
اما بعد از اینکه رفت رفتارش بامن عوض شد
دلیلشم نمی‌دونم آخه من حرفی نزده بودم
بعد دیگه اون روزا اصلا پیام نداد
من بهش پیام دادم گفتم شاید تولد بگیرم فقط گفت اها و هیچ حرفی هم نزد
خب
کسی هست ک بگم ادامشو؟
آره بگو
من نیستم عزیزم بگو
بعد روزی ک تولد گرفتم بهم پیام داد ک تو تولد گرفتی و ب من نگفتی؟
منم بهش گفتم تو اصن اینجا نبودی چطور دعوتت میکردم
با این حال بهت گفتم ک تولدمه و دوس دارم ک باشی بارها گفتم کاش بودی تو تولدم
اونم شروع کرد حرف زدن ک ازت ناراحتم من اینجام تو باید ب من پیام بدی نه من ب تو و این حرفا
نه عزیزم صبر کن کمی بگذره شاید مجبور بوده بره اگه پرسید چرا سردی بگو برای چی ودلیلشو گوش بده اگه دلیل قانع کننده ایی نداشت خودت تصمیم بگیر
روز تولدش نمیخوام بگم لطف کردم وظیفمو انجام دادم ولی من راس ساعت 12کلی استوری گذاشتم پیام دادم بهش واسش کادو گرفتم رفتم بهش دادم ولی اون فردای تولدم استوری گذاشت و فقط گفت ببخشید سرم شلوغ بود
این دوستم ب من و کسی ک دوسش دارم کمک می‌کنه ک همو ببینیم خیلی واسم عزیزه خیلی زیاد
ب نظرتون وقتی برگشت بهش پیام بدم یا بزارم تا اون پیام بده؟
من خوندم نفهمیدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
52 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
