خیلی دوستم داغون شده اگرنه اصلا دو دفعه تاپیک نمیزدم فقط چون دلم براش میسوزه خواستم اینجا بگم که شاید یکی همچین موردی و قبلا دیده باشه تجربه دار باشه دوستم خواهرش تقریبا ۲ ساله ازدواج کرده الان حاملست شوهرش از اول به این دوست من چشم داشت دوستم اصلا متوجه نشده بود تا اینکه چند وقت پیش اینو به بهونه خواهره میکشونه خالی میخواسته دست بزنه بش که این نصفه کاره فرار میکنه میاد حالا از اون موقع بخاطر خواهرش هیچی نگفته تا دیروز که من دیدمش یکجوری گریه میکرد من دلم به حالش سوخت گفت فکر میکردم خجالت میکشه بخاطر مصلحت خودشو زندگیش و حرفایی که بهش زدم دیگه کاری نمیکنه ولی همش کرم میریزه باز شوخی دستی میکنه انگار هیچ غلطی نکرده مامانمم همش میگه چرا انقدر براش قیافه میگیری بد جوابشو میدی میگه میخوام بگم اما میگه میترسم خواهرم چیزیش بشه یا منو مقصر بدونن
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
چه ربطی داره ... اونی که پوشش نداره حقشه بهش تعرض کنن!!!؟
نه گلم اصلا حقش نیست مورد تعرض قرار بگیره ولی باعث میشه داماد بیمارشون بیشتر آزارش بده
هموطن عزیزم سلام. تمسخر، توهین، فحاشی در هر شکلی؛ گفتاری، نوشتاری، ایموجی، استیکر، هشتک و...، فقط نشان دهنده ذهن، زبان و فرهنگ خالی از منطق و استدلال قوی و نبود دلایل معتبر و مدارک درست هست. عزیزانم، لجبازی، کنایه زدن و برچسب زدن به دیگران هیچ افتخاری نداره. با هم مهربان باشیم، انرژی مثبت و امید به هم هدیه کنیم.
یه چیزایی نمیشه دیگه ...ما هم ولش کردیم گذاشتیم که نشه ... شاید بعدا شد یا شاید به جاش یه چیزای دیگه شد 🙂 نمیدونم ، ولی ای کاش می شد... ...۱۴۰۳/۳/۱۹🙃 فقط با من نمی شد؟! ... میشد ، ولی نخواست...
باید همونجا دستشوقلم میکرد و یدونه میخابوند زیرگوشش
بنظرم تا اونجایی ک میتونه از این نجس اتو جمع کنه بعد ب خانوادش بگه تا باور کنن ک دخترشون بی گناهه
مجرده دوستت؟
تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤