ازونجایی که توی شهر وفامیلمون دخترا خیلی زود ازدواج میکنن الان من خیلی سنم بالا رفته
ی خواهر کوچیک تر از خودم دارم ازدواج کرده دوسال ازمن کوچیکتره
موقعی که میخاست ازدواج کنه من خودم بهش کمک کردم به عشقش برسه و اصلا حرف مردم مهم نبود برام واین اولین باری بود تو فامیل که دختر کوچیک تر از بزرگتر زودتر ازدواج میکرد
الان پنج سال از ازدواج خاهرم میگذره ومنک قبلا خاستگار داشتم تو این پنج سال ی دونه خاستگارم نداشتم که مهم نیست ولی
مردم پشت سرم حرف میزنن این دختره عیبی داشت حتما خاهر کوچیکش ازدواج کردازش جلوتر ازدواج کردو ازین حرفای مفت وگرنه من ی دختر خودساخته شاغلم ارشد میخونم وچهرمم معمولی اندامم خیلی خوبه فقد تنها عیبی که روم میذارن ازدواج خاهرمه وگرنه حسن وکمالات من برکسی پوشیده نیست و بنظر خودمم سنم هنوز خیلی کمه نظراتشون برام مهم نیست چون من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم ولی طعنه هاشون طرز نگاه کردناشون آدمو آزار میده
کلی قوی بودم در برابر حرفاشون ولی دیگه کم آوردم
حالانخام ازدواج کنم کیو باید ببینم من اصلا دوست ندارم ازدواج کنم بنظرم هرکس لیاقت منو داشته باشه خودش میاد
انگار ۵۰ سالمه باهام همونجور رفتار میکنن مخصوصا خاله هام
بنظرتون من با این جور آدما چیکار کنم واقعا کم آوردم از رفتاراشون طعنه و تیکه هاشون