سه تا گوشوار ازین حلقه ایا رودراوردم از توگوشم چون گوشم سه تا سوراخ کردم .
خواستم صبح زووود برم حمام ...گوشواره ها رو بهم بستم عین زنجیر شد..... یه زنجیر بلند شش حلقه ای رو گذاشتم تو جیب کیفم...رفتم حموم اومدم بیرون توحیاط تازه خورشید طلوع کرده بودوصدای گنجشکها رودرخت حیاط بلند بلند آزاد وخوشحال بنظرم اومدم منم حماممون توحیاط بود برگشتم یه نگا به گنجشکا کردم گفتم خوشبحالشون چقد راحتن نه مشکلی نه غمی اینا صاحب دارن ما صاحب نداریم مواظبمون باشه..
یه احساس خیلی عجیب بود یه ربع دوش گرفته بودم برگشتم اومدم با دل مغموم وناراحت ودلگیر تواتاق اومدم موهام خشک کردم همه خواب بودن
زیپ کیفم باز کردم دس نهادم زنجیره گوشوارمو بردارم خشکم زد یاخدا یاخدا اینارو کی باز کرده ........
یاخدا اینا یکی یکی باز شدن که...
قلبم تند تند میزد انگار صدای خدا همراه ندای قلبم بود انگار ملاعک وحضرت فاطمه انگار آسمون دیشب همه همه حضور داشتن .
گفتم ماما ماما...خواب بود بیدارش کردم ماما اینا چطور بازشد
مادرم گفت چی شده باعجله واضطراب تند تند براش تعریف کردم خواهرمم بیدارشد گفت چی شده .
یارحمت الله الواسعه .خدا نشونشو داده بود وامیدو آغار مشکل گشایی ما از اون روز به وضوح شروع شد.