غروب داشتم پسرمو میبردم پارک توی یه کوچه خلوت یه موتوری از پشت من میومد یکی محکم زد به منو زود گاز گرفت رفت از اونموقع توی شوکم که چرا یه مرد که نه یه نر بیشعور باید اینکارو کنه؟ واینم بگم که من چادری نیستم ولی بدحجابم نیستم که یه وجب پام معلوم باشه یا مانتو جلو باز بپوشم. حس میکنم بهم تجاوز شده دیگه احساس امنیت ندارم اینجا
گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را دربغل سنگ نگه میدارد!!
من موتوری از پشتم بیاد وحححححشت میکنم سریع میرم میچسبم ب دیوار
من این اتفاق تقریبا ده سال پیشم برام افتاد اونموقع با چادر وباحجاب بودم ازاونموقع صدا موتور میشنوم استرس میگیرم. ایندفعه پسرم بادوچرخه بود نمیشد بچسبم به دیوار مجبور بودم مواظب اون باشم
گر نگهدار من آن است که من میدانم، شیشه را دربغل سنگ نگه میدارد!!
خیلی ناراحت شدم. ولی یبار این موتـوریا ی کار باحال کردن ک هیچوقت یادم نمیره. میخواستم طلاق بگیرم جواب تلفن شوهرمو نمیدادم شوهرم هم بخاطری گندی ک زده بود جرئت نداشت بیاد خونه بابام. تااینکه بعد۳ماه منو تو خیابون دید همونجابحثمون شد ومنو زد. یهو دیدم ی موتوری با چماق محکم زدن تو کمرش وفرار کردن اونم پخش زمین شد. یعنی حال کردم