قبلا باهم مهمونی خانوادگی داشتیم و میرفتیم خونه همدیگه تا یه روز رفتم پیشش تو اتاقش بود بهش تو درس کمک کنم یهو دستش لرزید گفتم سردته یه نگاه کرد چشاش پر از اشک شده بود گفتم حالت خوبه یهو بغلم کرد😂😂
منم نفهمیدم جریان چیه گفتم راحت باش خودتو خالی کن یهو با حالت گریه کنان گفت چی میگی تو ام منم گفتم با کدوم دوستت دعوات شده گفت خنگ خدا ازت خوشم اومده عاشقت شدم.
منم هیچی دیگه هنگ کردم این چی میگه تا یه هفته مغزم درگیر بود با هم رفتیم بیرون(خانوادگی) گفت میخوام برم دستشویی تو ام باهام بیا گفتم باشه هیچی دیگه رفتیم رفت پشت دستشویی ها گفتم کجا میری گفت تو بیا منم که هیچی رفتم یهو بغلم کرد و لبامو گرفت و ........(+۱۸)
آخرش کاری کرد من عاشقش بشم و الان 6 ماهه باهمیم و 2 ماه پیش خانواده هامون فهمیدن و خدا قسمت کنه قراره ازدواج کنیم😂😐🚶🏻