یه پسره هم رشته ایم تو دانشگاه بود روش کراش بودم یه بار اموزش منو خواست باید میرفتم از همین طرف یه نامه بگیرم من نمیدونستم اینه بعد تو یه سالن بزرگ و نو ساز من تنهایی رفتم مگس پر نمیزد اونجا منو اون تنها بودیم مثه میخ شدم یه لحظه خشکم زد اونم واکنش نشون نداد دلم میخواست یکم همونجا وقت بگذرونم نرم ولی تپش قلب شدید گرفتم فرار کردم🙂