2777
2789
عنوان

خنده دار ترین خاطراتتون چی بوده؟؟

146 بازدید | 7 پست

من یادمه ی مدت تو فکر میرفتم حواسم به اطرف نبود بابام بهم گفت برو برای من چایی به همراه نعلبکی بیار من رفتم چایی رو ریختم تو نعلبکی برای بابام بردم 🤣البته نعلبکی بزرگ بود 

بعدش برادرم بهم گفت برش گردون تا بابا ندید .

چندسالی میگذره هنوزم منو برادرم بهش میخندیم همش میگم یعنی چی دهنمو اینقدر درگیر کرده که من این کار فجیح رو انجام دادم🤣

آدم ساکتیم ولی ی روزی موفقیتام  گوش بقیه رو کر میکنه ./ (صدای خنده ی خدا را میشنوی ،به انچه محال میدانی میخندد،).. از شکست نترسید ...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

 دختر عمم رفتیم مغازه دار گفت عمو میتونی شارژ برام کارت به کارت کنی 😂

ما بچه بودیم رفتیم مغازه دوستم به صاحب مغازه گفت عمو بستنی کین دارید؟اونام دو تا پسر جوون بودن هی میگفتن چی و میخندیدن

مطمئنم منم یه روز پولدار میشم،شاید بپرسی چطوری که باید بگم ممنون تو چطوری؟                                              من فقط دوکاربری با نام شکلات فرانسوی دارم،شکلات_فرانسوی و شکلات__فرانسوی،اون شکلات___فرانسوی (با سه خط فاصله) مال من نیست،پس لطفا نپرسید که اون تاپیکا رو تو زدی؟نه من نزدم

من همیشه اول صبح هنگم ، نا اپلود بشم طول میکشه یادمه برادرم صبح پنجشنبه بیدارم میکنه میگه بدو مدرست دیر شد منم مثل بز بهش نگاه میکنم میپرم سریع لباس مدرسمو میپوشم از فقط تونستم مقعنه و مانتو رو بپوشم چون خوابم برد در حالی که نصف بدنم رو تخت بود یعنی سر و بدنم رو تخت بود پاهام پایین تخت بود 

بعدش یا صدای خنده ی مامانو و برادرم که داشتن زمین گاز میگرفتن بیدار شدم🤣🤣

آدم ساکتیم ولی ی روزی موفقیتام  گوش بقیه رو کر میکنه ./ (صدای خنده ی خدا را میشنوی ،به انچه محال میدانی میخندد،).. از شکست نترسید ...

یاد دخترم افتادم

انقد که ازش کار نکشیده بودم

کلاس هشتم بود

داشتیم صبونه میخوردیم  بعد قوری پررنگ بود گفتم برو یکم آب بگیر بیار(منظورم از سماور بود)

برد قوری رو زیر شیر آب پرش کرد آورد 

خوردم دیدم چقد یخه گفتم مگه  سماور خاموش بود گفت نه من از شیر پر کردم😑😑🤣🤣

امیدوارم روزی برسه که هیچکی هیچ غمی نداشته باشه🥺🙏🏻

اخ من مامانم سوتی داده بود 

تلفن زنگ خورد بین الو و بله مونده بود به طرف گفت بلوو🤣

آدم ساکتیم ولی ی روزی موفقیتام  گوش بقیه رو کر میکنه ./ (صدای خنده ی خدا را میشنوی ،به انچه محال میدانی میخندد،).. از شکست نترسید ...
یاد دخترم افتادم انقد که ازش کار نکشیده بودم کلاس هشتم بود داشتیم صبونه میخوردیم  بعد قوری پ ...

اوو  من اگه این کارو میکردم مامانم قوری رو وارد حلقم میکرد

آدم ساکتیم ولی ی روزی موفقیتام  گوش بقیه رو کر میکنه ./ (صدای خنده ی خدا را میشنوی ،به انچه محال میدانی میخندد،).. از شکست نترسید ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز