2777
2789

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

نمیدونم خیلی درگیر شانس و ازدواج مردم نبودم 

ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم ، خود نتوانستیم مهربان باشیم . من در کوچه های زندگی به دنبال آرتانی وحشی و سادیسمی بودم که مرا با تیر عشقش زخمی کند ، که ناگهان ممدی از ته کوچه با پراید آمد ... ( امضام فانه من در کوچه های زندگیم به دنبال هیچ خری نیستم    البته به دنبال یک آهو هستم    آن آهو در پشت کوچه ای که ممد از تهش آمد در باغی سرسبز علف می خورد و از وجود من آگاه نیست ، آیا من قادر به شکار این آهو هستم ؟ خیر )

ازدواج ی انتخابه

و هیچوقت نمیشه به قطعیت گفت یک نفر خوشبخت مطلقه

چون ما فقط بخشی از زندگی یک نفر و میبینیم

و از روی اون بخش ها نمیشه قضاوت کرد

من دوستم همسرش دندون پزشکه پولدارن همه چی دارن هر دو خوشگلن

ولی فقط من میدونم که این دختر داره چه زجری میکشه

همسرش انحرافات جنسی داره 

من  مصی ام، ۲۵ ساله،  یک عدد نومزد(همسر)دارم که بعد از کلییی سختی بهم رسیدیم(همون جمله کلیشه ای) 😅🤷🏻‍♀️ ناقص بودن ضعف ما نیست طبیعت ماست 🤍🌱🦋 سعی میکنم انسان بهتری نسبت به گذشته ی خودم باشم 🌱🦋 نماد من 🦋 اس،  به منظور رشد و تغییر مثبت.  علاقه مند به مطالعه هستم📚 هیچ انسانی کامل نیست خودت رو بپذیر با تمام نقص هایت 💎 زندگیم ازونجایی شروع شد که درک کردم من یه انسان متوسطم هوش متوسط، زیبایی متوسط، پول متوسط و..سعی کردم با همین متوسط بودن بهترین نسخه از خودم باشم 🌱🤍    به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود ❤هرکسی از ظن خود شد یار من 🤍 farfalla🦋

خوشگل بود ولی چون با خانواده بیلیاردر وصلت کرد بازم کلی عمل زیبایی کرد به نظر من زشت تر شد به نظربقیه ملکه زیبایی،

خوش شانس هم بود تو اون خانواده کلی ادم عجیب غریب دارن به لطف اونا کار عالی استخدامی هم پیدا کرد،دیگه از فرش به عرش رسید

ای پرچمت ما را کفن، وطن!🇵🇸❤️🇮🇷

عروس خالم 

وزنو قدش راحت دوبرابر پسرخالمه خیلیم اهل ارایشه بعدازاوناییه ک اهل قرتی مرتیه دهه هشتادیه بعد پسرخالم ۱۰ سال ازش بزرگتره جالب ترازاون اینه ک شوهرخالم شکاک بوده این پسره هم همینطور غیرتی بوده ولی انقد دخترع خرش کرده ک بگه بشین میشینه بگه پاشو پامیشه😐دختره خیلیم خبرچینه ی عروسی برااااش گرفتن بهترررین تالار تواین گرونی دورقم غذا با ژله موزیسینشون خانوم بود بعد ده میلیون فقط ی کلیپ چن دیقع ای درست کرده بودن واسه تالار 

عکاسیشو بردن تهران😐

پسرخالم واسه عروسیش ماشینی و خرید ک دختره دوسداشته فقطم روز عروسیش سوار شد بعدش فروخت خیلی ضرر کرد

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤
نمدونم  آخه میدونی ما که از دل و زندگی کسی خبر نداریم که  بنابراین نمیشه به قطعیت گفت&nb ...

ب دل باشه خدا با ادمای مظلوم نیس من خودم بارها مقایسه کردم اونایی ک خیلیییی انسانن زندگیشونو ببینی دلت کباب میشه اما اونایی ک بدذاتن نمونش همین عروس خالم ک دوست حسابش کردم واسش درد و دل کردم دقیقن گذاشت کف دست پسرخالم درحالی ک سپرده بودم ب کسی هیچی نگو از حرفام ی ادم خبرچین این بخت آیدش شد

تنها چیزی ک باعث افتخارمه تو این همه سال زندگیم امیدیه ک هنوز ب خدا دارم با وجود همه ی دردام بازم اسمشو میارم و ب خودش پناه میبرم...ازوقتی ک ب دنیا اومدم مادرزادی مشکل مجاری داشتم پنجسال تموم هیچکی از مریضیم سردرنیاورد درنهایت مشکلموفهمیدن و عمل شدم تو این مدتم اکثرن روزام تو بیمارستان گذشت و زیر سوروم و امپول جون میکندم و دلم ب دستکش دکترا خوش بود ک اگه دخترخوبی باشم و گریه نکنم بهم ازاونا میدن تا توشون و بادکنم و بادکنک داشته باشم تو اون شدت مریضیم بابام دوتا دستامو با قاشق میسوزونه هنوزه ک هنوزه جاش هست (بعداز خوب شدنم زندگیم با پدر عصبیم ادامه دار شد جوری ک از شدت استرس لکنت زبون گرفتم و با زور حرف میزدم یکم ک بزرگ ترشدم ب مادرم خیانت کرد و ب کوچیک ترین چیز گیرمیداد تا مادرمو از خونه بندازه بیرون از کتک بگیری تا فحش بارمون میکرد  چندبار میخاس مامانمو بکشه واسه منی ک تنها فرد زندگیم و مادرم میدونستم دیدن اشکا و اذیتاش خیلی سخت بود از یطرفم خودم و اذیت میکرد آبروی مامانمو برد تو فامیل با عموم رفته بود خاستگاری  ب مادرم تهمت مریضی زده بود درحالی ک هیچیش نبودبعدشم معتاد میشه و وضع مالیمون روز ب روز بدتر و همیشه هم فامیلای مادرم مسخرمون میکنن و ماام بخاطر پدرمون همیشه سرخورده میشیمو سرمون پایینه میدونم مهم نیستن ولی وقتی اسمش میاد انگار غرورم له میشه و بغض کل گلومو میگیره وقتی ک تو این جو زندگی بزرگ شدم ک با ی اقایی اشنا شدم شده بود دلخوشیم امیدم پناهم ک بعداز 9 ماه تصادف میکنه و فوت میکنه قصدمون جدی بود حتا دوسداش خانواده ها بفهمن من بخاطر پدرم مخفی میکردم بعداز خبری ک ازش شنیدم کلللل دنیا خراب شد رو سرم ب جرات میتونم بگم پنججح روز تموم لب ب یقاشق غذاهم نزدم فقط میخابیدمو با فکرا و خاطرها و غم نبودنش دیواااانه میشدم ولی بازم گریمو تو خودم حبس میکردم تا یوقت مامانم شک نکنه😔یکسره فکرخودکشی میزد ب سرم از یطرفم پدرم بهم زورمیگفت و با اخلاقش اذیتم میکرد بهتره بگم بیشتر دلتنگ ترمیشدم🙃اخه من همش با خیال اون بود ک این زندگی و تحمل میکردمو اهمیت نمیدادم ولی دیگه نبوداگه اینارو برات نوشتم فقط بخاطر اینکه من با وجود همه ی این حال خرابیا ب خدا امیدوارم چرا تو نباشی رفیق؟ امیدوارباش شاید فصل بهارزندگی ماام برسه🌈❤

چند سال پیش یه پرستاره بوده با یه داروسازه ازدواج  سیندرلایی کرده 🤣 هنوزم یادش می افتم خنده ام می گیره ، یه چند وقت پیش تو ارشد مد با بچه هایی هم دوره شدم که حس کردم به خاطر اینکه بوم نقاشی جنسی تشریف تودلی ملت شدن دوتا نتم نخوندن  کل درس ها رو با رشوه پاس کردن فک کن بچه هایی که ساعت آخرین هوشمند داشتن ، لاک سرخ می زدن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز