تا زمانی که مظلوم باشی و عزت نفست رو پودر شده ببینی و تلاشی نکنی رفتار شوهرت باهات تغییر نمیکنه .این همه سال صبر کردی چیزی عوض نشد اینبار تلاش کن عزت نفس خودت رو بالا ببری ببین چی میشه
ضمیر ناخودآگاه تو ، تو رو لایق این رفتار میدونه احتمال اینکه کودکی خوبی نداشتی و توی کودکی هم بهت دست درازی شده باشه وجود داره
این رفتار اشتباه میتونه از طرف والدین باشه یا برادر ها و حتی معلم ها
وقتی زیر نه سال رفتاری با کودک میشه اصلا تصوری از اینکه ممکنه والدینش و یا بقیه بزرگتر ها اشتباه کنن نداره یه تنظیم اشتباهی براش ست میشه که من لایق این رفتار هستم با همون تنظیمات توی ضمیر ناخودآگاهش بزرگ میشه بالغ میشه ولی رفتار و تصمیماتش طبق تنظیمات کودکی ضمیر ناخودآگاهش هست که گرفته میشه و چون ذهن برای بقا تلاش میکنه هرگونه تغییری رو میذاره پای اینکه بقای تو در خطره
میاد آدم ناسالم و مشکل داری رو به نظرت جذاب نشون میده تا بهش بله بگی که زندگیت تغییری نکنه چون فکر میکنه با انتخاب های آدم های ناسالم مثل بزرگتر های کودکیت داره به بقای تو کمک میکنه
در واقع ما اگر بدون درمان شدن کسی رو برای زندگی مشترک انتخاب کنیم انگار دست میذاریم روی کسی شبیه به همون والدی که بیشترین آسیب رو بهمون زده چون اصلا ضمیر ناخودآگاه برخلاف ضمیر خودآگاه مون در این زمینه رشد نکرده که بدونه رفتاری که واقعا شایسته ما هست چیه ؟ فکر میکنه همون رفتار والدین درسته و تو رو همینطوری پیش میبره
یک راه وجود داره و اون هم تغییر خاطرات کودکیه وقتی خاطرات کودکی اصلاح میشن عملا انگار اون اتفاق ها به اون شکل رخ نداده و اثرشون از روی روان ما پاک میشن و ما تبدیل میشیم به یه آدم سالم با تصمیم های سالم
قسمت جالب ماجرا اینجاست که بعد از ارتقای عزت نفس ما رفتار طرف مقابل هم بصورت خود به خود با ما ارتقا پیدا میکنه و به خودش جسارت نمیده با ما سطح پایین رفتار کنه .
خاطرات کودکی و تنظیمات ضمیر ناخودآگاهت باید اصلاح بشن تا وضعیتت درست بشه ، راهحل دومی هم هست و اون هم فراره میتونی از شوهرت طلاق بگیری و رشد نکنی و همینطوری بمونی و باز توی انتخاب های بعدیت از این تنظیم غلط ضمیر ناخودآگاهت یا به همین شکل یا به شکلی دیگه آسیب بخوری