2777
2789
عنوان

برم پیش شوهرم بخابم یا نه؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1371 بازدید | 109 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب عزیز  تاثیری داشت؟الان شوهرتون پنهانی کاری نمیکنه؟ شما اول به  چیزی که نوشتم دوباره توج ...

ببین همه راه ها رفتم تا خرخره بردمش زیر قسط فایده نداشت گفتم بچه ات طلا میخواد میگفت چکار کنم کلیه ام بفروشم!!!ولی برای بقیه داشت حقوقش تا ریال اخر میدونستم ولی خرج تلفن شارژ سه تا جاری با پدر و مادرش میداد تا ادم نشد فایده نداشت تو فکر کن به هر دری فکر کن زدم به هر دری.مادرش میگفت گوشت بخرم از گوشتا برمیداشت میگفت من برات خرید میکنم بیست برابر حساب میکرد عملا هر کار میکردم نمیشد کاری کرد خودش شلوار پاره پوره میپوشید ولی ولی ولی احمق بود مثلا برای من کادو میوزدن باید عین اونو برای مادرش میخرید.ببین مادرش هم وضع مالی خوبی داره شوهرش درامد و شغل رسمی خوبی داشت نیاز مالی نداشت. ولی بازم مثلا یکبار الان مفصله مادرش چون همیشه از گوشتامون برمیداشت جایی رفت شلوغ گفتم باید ده کیلو گوشت میخوام باید بخری گفت پول ندارم از پس انداز رو کردم گذاشتم گفتم یا گوشت میخره یا من از خونه ات میرم .خلاصه گوشت خرید و نقشه ام گرفت و چون بقیه دیده بودن برداشته مجبور شد زنگ زد کفت از گوشتات برداشتم حلال کن .اینم گفت نوش جونت.ولی یکی یکی دستاشون رو کردم خیلی اذیت شدم ولی انگلا رو به طور کامل از زندگیم انداختم بیرون.حتی یک دونه اش نیست دیگه

ببین همه راه ها رفتم تا خرخره بردمش زیر قسط فایده نداشت گفتم بچه ات طلا میخواد میگفت چکار کنم کلیه ا ...

همیشه ترس از رفتن جواب نمیده خواهر. این تیر یه جایی میخوره به سنگ.

ببین همه راه ها رفتم تا خرخره بردمش زیر قسط فایده نداشت گفتم بچه ات طلا میخواد میگفت چکار کنم کلیه ا ...

شوهرمنم برای خودش ریالی خرج نمیکنه، گاهی وقتا لباس داداشش رو میپوشه!منم براش میخرم بدش میاد انگار ک صلاح رو از اون گرفتم و نزاشتم خودش تصمیم بگیره، ی آشوبی هست تو زندگیم، میدونمم دلیل اصلیش اینه ک همش اونا فکرشو مشغول میکنن و این اصلا نمیدونه زندگی چیه، کارش شده کار کردن و رسیدگی به اونا، خسته شدم. نمیخامم با اونا دعوا راه بندازم چون احتمالا از لجم بیشترش میکنه و باهام بدتر ازین میشه، خیای حساسه روی اونا، اونام کارشون رو بلدن

خب چکار کنم الان، میدونم اونا چسبیدن بهش، همش چت میکنن باهاش، اینم هی میگه پول لازم داشتین بگین و .. ...

ببین من جاریام به حدی وقیح شده بودن میدوشیدنش بعد به من سلام نمیدادن جلو چشمم برای شوهرم لقمه میگرفتن دهنش میزاشتن اینم میگفت تو اجتماعی نیستی به خاطر زندگی مجردیت بوده اینقدر وقیح بودن ولی دونه به دونه اشون دست میزاشتم رو نقطه ضعفاشون خودشون نشون میدادن مثلا همین جاریم که لقمه میزاشت دهنش.گفت برید بهش بکید یعنی شوهرم‌ خبر اوردن براش.که بگید به همه میگم زنشو نمیخواد به خاطر ثروت باباش خواسته شوهرم هم پاشو کرد تو یک کفش که باید جهازتو پس بفرستم هرچی دادن بهت باید پس بفرستم!!!بعد با جاریم جنگ افتاد بعد یواش یواش همه رو رو کردم.من سرطان داشتم حالم خراب بود باورت میشه با دسیسه شوهرمو کشید بیرون بعد درو میکوبید بچه نوزاد بیدار بشه که من نخوابم با اینکه دید رفتم دکتر .برای اینکه راحت بخوابم بهم دارو داد ارامبخش بخوابم.باورت میشه به بهانه دستم درد میکنه مرغ پاک کن برای مهمانی!!!در حالیکع از قبل خداهرش براش کذاشته بود تو یخچالش مواد زده.خواهرش کفت مامان چرا داداشو به زحمت انداختی ما که مرغ مواد زده تو یخچالته الان باز مرغ مواد زدی این همه گوشت خراب میشه !!!مادرش رنگ به رنگ شدا.ولی بازم اویزون مادرش بود باید کوتاه نیای طناب این انگلا به شوهرت اینقدر سوهان بزنی تا جدا شه.الان ارتباط داریم گفتم حق قهر نداره.ولی باج نده.الان دقیقا رابطه داریم ولی بددن باج دادن و بدون بی احترامی.جرات نداره بگه بالا چشم زنت ابرو .بچه ننه بود روز ازدواجمون میگفت من از مادرم چطور جدا بخوابم.ولله باکره بودم عقدم فهمیدم چه خاکی تو سرم شده ولی خانوادع ای نداشتم برگردم مجبور شدم عروسی کردم.پیر شدم تا آدمش کردم.اینم بگم این جور شوهرا مهر طلب از مادرش دل بکنن دیوانه وار عاشقت میشن طوری که هیچ زنی رو نمیبینن

شوهرمنم برای خودش ریالی خرج نمیکنه، گاهی وقتا لباس داداشش رو میپوشه!منم براش میخرم بدش میاد انگار ک ...

بخاطر همین میگم خودم به داد زندگیم برسم شاید شوهرمم رفتارش عوض شد و ببینه ما خانوداه ش هستیم و اونا هرکدوم میرن سر زندگیشون. ازین به بعدش رو نمیدونم چکار کنم،کجاها ندیده بگیرم ، کجاها کوتاه نیام، چطوری به خودم وابسته ش کنم و....

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز