با هم دعوا داشتیم چندوخته، سر اینکه همیشه پنهونی برای خانوادش خرج میکنه، بااینکه خیلی از خرج ها رو باهم انجام میدیم ولی باز پنهونی هم ادامه میده، رفته بود ی چیز چندمیلیونی برای خواهرزادش گرفته بود متوجه شدم دیگه دعوا کردم باهاش، حالا اون جای خوابش رو عوض کرده و هر دو سرسنگینیم، نمیدونم پا پیش بزارم یا نه با اینکه ناراحتم ازش، فقط میخوام زندگیم سرد نشه ک بدتر ازین بره سمت اونا
شوهرمنم برای خودش ریالی خرج نمیکنه، گاهی وقتا لباس داداشش رو میپوشه!منم براش میخرم بدش میاد انگار ک ...
چرا با خودش حرف نمیزنی .عزیز شما اول باید با همسرت یکدل بشی.همسری که هوای برادر و خواهر و خواهر زادشو داره هیچ وقت از همسرش نمیگذره.بهش بفهمون که هستی .گاهی مردا وقتی همسرشون خونه هست فکر میکنن همه چی حله.در امنیته ،ارامش داره،همه چیو براش ساختن.اصلا با خانوادش در نیوفت شما باید از طریق همسرت دمشون رو قیچی کنی.پس اول با همسرت حرف بزن .جنگ و تهدید اونم اول راه اصلا کار درستی نیست.به نظرم حتما تو این مسیر از یک مشاور خودتون به تنهایی کمک بگیرین .قطعا راهکار های خوبی جلو راهتون قرار میدن
چرا با خودش حرف نمیزنی .عزیز شما اول باید با همسرت یکدل بشی.همسری که هوای برادر و خواهر ...
بارها تلاش کردم برای حرف زدن و حل کردنش، ولی به هیچعنوان وارد بحث نمیشه و از کوره درمیره، بدش میاد ازین حرف بزنیم ک چرا انقد کمک میکنی، انگاری ک غرور اونا و خودش جلوی من خدشه دار میشه، من آدم بده شدم اینوسط، بخاطر همین فکر میکنه فقط اونا هستن ک خوبن و من دنبال منافع خودمم، برای خودمونم واقعا کمکاری میکنه، حتی نمیره ی گواهینامه بگیره، من با بچه کوچیک همش با استرس باید بشینم پشت فرمون، به راحتی هم جواب میده من علاقه ای به رانندگی ندارم، قشنگ تمام انرژی ک باید برای ما بزاره رو اونا میگیرن ازش
چ سیاستی، دنبال همینم. رفت و آمدم رو کم کنم باهاشون،چ رفتاری داشته باشم با شوهرم، هرچقد ریزتر بهم بگ ...
رمز موفقیتم ایننننن بود هرگز هرگز هرگز نگفتم نروووووو برعکس همش میگفتم برووووو.اینم مادرش هی میگفت میخواد مارو جدا کنه.اطمینان بهش داده بودم من مانع دیدارشون نیستم مادر شوهرم خبر نداشت تو زندگی ما چه خبره من چکار کردم.اتفاقا اشتباه نکن.مادرش دسیسه میکردن با جاریم مطمعن میکردمش دروغ نمیگم.بهش گفته بودم روزی بهت دروغ گفتم اون روز من قطعا از شرم میمیرم همه خانواده اش میگن عجیب یک دروغ نشنیدیم از عروسولی هر وقت ناراحت میشدم میگفتم ببین من افسردگی حاد دارم برای زندگی مجردی خیلی سختم هر چی باشه خانواده تو بهتر از خانواده من هستن لطفا برو بهشون سر بزن.بعد حتی درو باز میکردم پرتش میکردم بیرون میگفتم برو سر بزن بیا.میگفت نمیتونم اینطور تو کوچیک میشی.البته قبلش تو گوشش خونده بودم با حذف من تنهایی بره بی احترامی بزرگه به من و میگفتم تحمل میکنم.ولی بعد از صد بار بی احترامی بهش میگفتم کشش ندارم تو برو.ولی عادت کرده بود تنها نره دوم خودت هیچی ازش مخفی نکن.و عادتش بده ازت مخفی نکنه.حتی دیروز زنگ زده بودن قرض خواسته بودن وقتی بهش زنگ میزنن که سر کار باشه.حتی دیروز میگفت از طریق تو وارد شن شاید به پول برسن.ولی چون هیچی ازت مخفی نمیکنم بهم گفت.ولی اصلا ناراحت نشدم چون مطمعن بودم ریالی ازش در نمیاد شکی ندارم.داشتم میگفتم وقتی گفتن اخر سر این ترکشون کرد مادرش اومد تو خونه ما گفت ببرش چرا جنگ میندازی بین عروسام!!!همون دعوا که کفتم جاریم لقمه دهنش میزاشت.در اومد هرچی خواست گفت ببرش جنگ ننداز شوهرم عصبی شد گفت اگه من میام سر میزنم به اجبار این زنه.جواب خدا رو اون دنیا چی میدی یکبارم ازش نشنیدم نرو.خلاصه مادرش باور نمیکرد فکر میکرد پسرش دروغ میگه.من تمام حرفم این بود قهر برای بچه هاست باید بریم ولی یک بی احترامی بهم نشه دوم باج ندیم.بهش میگفتم از روز اول یک حرفایی هزاران بار تکرار شد اینکه دعوا و کدورت میشه بی احترامی به من نشه شما یک خانواده اید سر یک سفره میشینید ولی من عروس بعد بی احترامی سختمه بیام خونه پدر مادرت!!!به خدا شاید هفت سال گذشت میگفت تازه معنی این حرفتو با پوست و گوشتم درک میکنم.یادش دادم لحترام من حفظ بشه من اوضاعم از تو خیلی خیط تر بود.بهم بی احترامی هم میکردن.حتی خواهر شوهرم و جاریام شماره منو به مارمولک ذخیره کرده بودن تو گوشیم مادر شوهرم تو خونه ام داد میزد میخوای ببریش خب ببرش چرا شر میکنی!!!خودشون اینقدر دسیسه میکردن من هیچی خبر نمیدادم خودشون میومدن میگفتن زنت دروغ گفته!!!میگفت هیچی زنم خبر نداده جریان چیه!!!همش میخواستن منو تو سری خور کنن
با اینکه من درآمدی ندارم ولی تمام بار زندگی روی دوش منه، حتی تعمیر وسایل، بزرگ کردن بچه، خرید و.. کاش بتونم بکشونمش سمت خودمون، هر چی هم برای اونا خرج میکنه به جهنم، فقط بدونن من دیگه وارد بازیشون نمیشم و ضایع بشن بسه براشون
شوهر منم همینه، کارای ما و خونه انگار از سر اجبار انجام میده،ولی همش دغدغه اونا رو داره انقد بی عقلن ...
منم همینطور بابا جاریم تیپ میزد لباس تمام چرم بعد شوهرم خرج شیر خشک و پوشک میداد بعد خودم کفشم سوراخ شده بود پولی نبود بخرم!!!جاریم میرفت رستوران لاکجری بعد بهم میگفت تو هم خرج کن!!بعد من میخواستم خرج کنم سعی میکرد خرج من کمتر بشه مثلا بیاد دنبالم پول تاکسی نده!!!ولی برای مادرش لاکچری خرج میکرد طوری شده بود روزی بیست هزار تومن اونم ده سال پیش که مردم شارژ هزاری میخریدن این خطشونو شارژ میکرد مادر شوهرم حتی به همسایه مثلا برادرش تو روستا زنگ میزد هی حرف میزد.جاریم زنگ میزدن هی شارژ میکرد خطا اینا رو
شوهرمنم برای خودش ریالی خرج نمیکنه، گاهی وقتا لباس داداشش رو میپوشه!منم براش میخرم بدش میاد انگار ک ...
ببین به درک انرژیت بزار برای شوهرت.منم بردمش زیز قسط چهار جا قسط وام بانک بود مجبور بود بده.مادرش داد میزد از وقتی تورو گرفته گدا شده.باید برای من اینو بخری اونو بخری روزی من یک عدد ژاکت میخریدم واویلا بود میگفت باید بزای من همه چی بخری.اینم میگفت چشم حقوق بگیرم ولی پولی نداشت مادرش رو من خالی میکرد ولی خوشحال میشدم چون میدونستم دارم موفق میشم اونا دارن واکنش نشون میدن .راهش همینه شوهرت به این نتیجه برسه فقط برای پولاش میخوانش
رمز موفقیتم ایننننن بود هرگز هرگز هرگز نگفتم نروووووو برعکس همش میگفتم برووووو.اینم مادرش هی میگفت م ...
خداروشکر ک تونستی به نتیجه برسی، اینا کدطرف منن خدای سیاستن، هیچوخ بهم بی احترامی نکردن ولی تا دلت بخاد خیانت و حرفای یواشکی با شوهرم، بخاطر همین شوهرم فکر میکنه اونا ک منو دوسدارن، اینم ک برای ما پس انداز گذاشته و منم ک نمیخام اون به خانوادش کمک کنه، هر چی هم میگم پنهونی نکن هرکاری میکنی فایده نداره، بهشم گفتم اگه واقعا خودت مطمئنی کارت درسته و منطقیه خرج کردنات پس چرا علنی نمیکنی چرا ازش دفاع نمیکنی، همش منو سرکوب میکنه، راه درازی در پیش دارم، اول اینکه مسیولیت زندکیشم قبول کنه و ما رو محرمش بدونه، بعدم پنهونی رفتار نکنه.
ببین به درک انرژیت بزار برای شوهرت.منم بردمش زیز قسط چهار جا قسط وام بانک بود مجبور بود بده.مادرش دا ...
نمیدونی چ حالی میشم وقتی خواهرش مبگه برای خانواده ما خرج آنچنانی نکردع ولی میدونم چندروز بیشتر نیس ک چندمیلیون برای بچه ش خرج کرده، ی طوری هم ادای دلسوزها رو درمیارع، ی طوری پنهونی ازش تشکر میکنه ک شوهرم دوسداره جونشم بده براشون، بهم میگف به همه میگم ک دیگه از شوهرت هزار تومنی هم قبول نکنن، ولی نمیگفت خودمم کادوی میلیونی نگیرم
کاش اینام مستقیم چیزی بخان، شاید شوهرم بفهمه فقط میخواندبراشون خرج کنه، اینا همش از بدبختی میگن طوریکه شوهرم خودش به فکر کمک بیفته و اونا درخواستی نکنن
بخاطر همین میگم خودم به داد زندگیم برسم شاید شوهرمم رفتارش عوض شد و ببینه ما خانوداه ش هستیم و اونا ...
ببین من به حدی بود میگفتم فردا تو ریالی تداری وسیله بخری اومد من مشکل قلبی پیدا کردم میگفت قرض میکیرم میگفتم خودت میگفت اشکال نداره من مردم بیمه ام بهت میرسه هرچی میگفتم جوابی داشت وقتی قسط زیاد داشت اینقدر اویزون بود همش میخواست بگه اقا مثلا بیا کل خونه رو بشور یا بیا بنایی کن یا هرکاری فقط میخوان این جور اشخاص باج بدن پولی و جسمی هر چی.اصلا تا زمانی که خانواده اش هستن به تو هم فکر نمیکنه خیالتوووووووووو راحت کنم حتی بچه جاریم مهمتر از بچه خودش بود بچه خواهر شوهرم مهمتر از بجه خودش بود.باورت میشه سه ماه پیش بچه برادرش جوان فوت کرد یک بچه داشت سه ساله.باورت میشه میگفت من حوصله ندارم گریه کنم.گریه ام نمیاد!!!فکر میکردم الان سکته میکنه تو مراسما ولی عین خیالش نیست.چطور بگم فقط نباید کوتاه بیای به هیج وجه هرچقدر زمان ببره انرژیتو بزار نشون دادن شخصیتشون بدون اینکه حس کنی خرابشون میکنی.من خانواده ام اینقدر بد هستن دلم میگرفت دیگه چند روز نه غذا میخوردم نه آب طوری گه دهنم پوسته میزد مثل این زامبی ها.میگفت ناراحتیت بریز بیرون میگفتم چکار کنم از خانواده ات گلایه کنم گه خانواده خودم بدتر هستن.خلاصه کنم الان جلو خانواده خودم هم مثل سپر پشتمه.اینا فقط یک چی هست باید اویزون باشن بهتره اویزونه زندگیش باشه الان فقط بچمون مهمه اصلا بچه خواهر برادراش پشیزی ارزش ندارن حتی فوت کرد سه ماه پیش اصلا انگار غریبه بود.فقط هر هفته میریم مراسما ولی اینکه هی بیاد غمبرک بزنه اصلا.قدیم مادرش سر درد میگرفت این فشارش جا به جا میشد ما در به در بیمارستان بودیم بعد هر یک روز در میون مادرش یا سر درد داشت یا دیابت یا فشار و این چیزا ما هی زندگیمون جهنم بود گریه میکرد میگفت مادرم بمیره چی!!ولی سال پیش مادرش کرونا گرفت در حدی گفتن میمیره.گفتم میخوای بیارش خونه مون.گفت نمیخواد عمرشو کرده اوردمش تو گرفتی طوریت شد چه خاکی تو سرم بریزم عمرشو کرده فوتم کرد فوت کرد مرگ برای همه میاد منم هاج و واج نگاهش میکردم اینو بدون شوهر مهر طلب تغییر میکنه من حاضرم قسم بخورم