2777
2789
عنوان

من همونم که دعواکردم با شوهرم شات گذاشتم بیایید بگم چی شد

| مشاهده متن کامل بحث + 2213 بازدید | 111 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خانوم‌محترم من تاپیک اولت رو خوندم باورم نمی شه یه زن انقدر بدبخت و حقیر باشه تو چنین جهنمی با یه روانی زندگی کنه. حتما لیاقتت همین زندگیه وقتی موندی تو بری کلفتی این و اون رو بکنی شرف داره به این زندگی کثافتی که برات درست کرده. 

تعجب می کنم چی باعث شده تو الان تو اون خونه باشی!

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
خانوم‌محترم من تاپیک اولت رو خوندم باورم نمی شه یه زن انقدر بدبخت و حقیر باشه تو چنین جهنمی با یه رو ...

الان شما گفتی من ناراحت شدم ولی حتما نباید جای کسی باشی یکم درک بسه برای اینکه بفهمی سن کم تجربه نداشتن حامی نداشتن چقدر سخته 

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  

خانوما ممنون که نگرانم بودید و به پستم توجه کردید

متاسفانه من پشتوانه ای ندارم ک بخاطرش پاشم برم پدرم میگه نیا 

اصلا خیلی از کارهای بابام منو مجبور ب ازدواج کرد 

من  محکومم به این ازدواج😔 دیگه با این وضع مملکت مگه میتونم برم اشتباه من تاوانش عمرمه ک باید پای این زندگی بدرد نخور بریزم

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  
اسی من و انداخت تو برزخ خودش رفت

عزیزم مرسی خودتو ناراحت نکن

باید اول یکم خودمو جمع و جور کنم

هم با مشاور صحبت کنم برای طلاق من کاملا از رفتن وحشت دارم

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  
الان شما گفتی من ناراحت شدم ولی حتما نباید جای کسی باشی یکم درک بسه برای اینکه بفهمی سن کم تجربه ندا ...


امکان نداره پدرت بفهمه شوهرت رابطه سه نفره می خواد و تو رو نپذیره. اون موقع سنت کم بود الان چی؟ الان هم نمی فهمی تو چه برزخی افتادی؟ حامی چیه مگه نمی گی مجردی شاغل بودی مستقل بودی پدر و مادرت به خاطر تو چندین بار خودشون رو خار و خفیف کردن بعید می دونم این شمری که ازشون ساختی باشن. تو خودت این ذلت رو دوست داری نمی خوای از اون زندگی بری بیرون. 

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
امکان نداره پدرت بفهمه شوهرت رابطه سه نفره می خواد و تو رو نپذیره. اون موقع سنت کم بود الان چی؟ الان ...

الان میفهممکتو چه برزخی هستم و دارم تلاش میکنم بیام بیرون اما نمیتونمم پیش خانوادم برم اصلا نمستونم بگم همچین چیزی رو ک خیلی براتون راحت نیاد گفتن همچین حرفی سخته

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  

من باید برای خودم یه محیطی فراهم کنم که بتونم مستقل بشم و رو پای خودم وایسم بعد طلاق نه ک برم پیش خانوادم 

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  
الان میفهممکتو چه برزخی هستم و دارم تلاش میکنم بیام بیرون اما نمیتونمم پیش خانوادم برم اصلا نمستونم ...

این خط این نشون

تا وقتی تو اون خونه زیر بلیط این آقا هستی قدمی به جلو نمی بری. 

کریستین بوبن نویسنده مورد علاقه من تو کتاب دیوانه وار می‌گه هنر اصلی هنر فاصله هاست. زیاد نزدیک به هم می سوزیم. زیاد دور از هم یخ می زنیم. باید جای درست را پیدا کنیم و همان جا بمانیم.برای من عجیبه ما معتقدیم به دوری و دوستی ولی اصرار به ازدواج داریم. بله فرار از تنهایی نیاز به حس امنیت و یک رابطه جنسی مستمر و سالم و در نهایت فرزند آوری هست ولی باید به این جنبه هم فکر کرد که چقدر دوست داشتن واقعی را با عادت کردن به ف*اک دادیم؟ حسابش را کردیم که چقدر استعداد خصوصا زنان به تبع ازدواج از بین رفته؟ حسابش رو کردیم که چقدر آدم مهاجرت تحصیل تو بهترین دانشگاه ها شغل در یک شرکت بین المللی و یا دنبال کردن هنر و کار مورد علاقه رو گذاشتن پای این حضور همیشگی کنار هم ؟ پس اگه زندگی شما از عشق ناب به عادت رسیده اگه ازدواج شما چیزی شبیه به توقف پروژه توسعه فردی بوده اگر برای رشد یک نفر باید جای پایش روی شانهء له شده دیگری باشد اگر فارغ از فشار خانواده و دید جامعه و قانون آدم ثروتمند و قدرتمندی بودید انتخاب شما در این لحظه دیگه همسر شما نیست باید بگم چیزی شبیه به مرگ تدریجی رو تجربه می کنید. برای دوباره عاشق شدن و عاشق موندن تلاش کنید به طول زندگی فکر نکنید مهم نیست چند روز و چند سال کنار هم هستید به عرضش فکر کنید به اینکه از لحظه لحظه ی زندگی کنار هم لذت بردید یا نه برای من خیلی عجیبه آدم ها از خیانت می ترسند اما از عادت نمی ترسند آدم مگر چند بار زندگی می کنه که بیست سی چهل سال رو با کسی بگذرونه که لاجرم باید با اون باشه دوستش نداشته باشه و مثل یک کارمند مثل یک هم‌خانه باهاش ادامه بده.
به نظر منکه طلاق بگیر برو مجاور امام رضا تو حرم مشاور دارن کمکت میکنن  زندگیت رو بسپار به امام ...

از این رضا چه خیری دیدم که از صاحب اسمش بگیرم

   از دردهات برا هیچکس نگو   این روزا  همه    با  نمک  شدن  
عزیزم مرسی خودتو ناراحت نکن باید اول یکم خودمو جمع و جور کنم هم با مشاور صحبت کنم برای طلاق من کام ...

اصلا وحشت نداشته باش هرچی باشه بهترازاین زندگی که داری گلم سنی نداری یجا کارپیداکن اریشگاهی جایی اگه پولی چیزیی ام داری نگه دار برو اریشگری 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792