چندماه پیش فعمیدم چندتا از طلاهام نیست...به شوهرمم نگفتم ..رفتم شبیهش بدل پیدا کردم...میترسم بهش یگم هر روز و شب استرس دارم ک نکنه بفهمه...کس زیادی هم تو خونم رفت و امد نداره...همشم طلاها تو خونه خودم بودن..ولی برادشوهرم و مادرشوهرم کلید خونمون رو دارن..میدونم خواستن اذیت کنن بردن چندتاشو..ولی من از عکس العمل شوهرم میترسم...بنظرتون میفهمه؟؟شوهرم عادت به طلا فروختن هم نداره فقط از زنجیری ک داشتم اونم گردنش مینداخت میترسم بفهمه 😭😭😭😪😪😪
من چیزامو هم قایم نمیکنم...شوهرمم هیچوقت جایی رو نمیگرده حتی وسایل خودشو هم من میدم دستش...همش اطترس دارم
بهتره بهش بگی مگه تقصیر توئه بزار در جریان باشه
خیلی اشتباه بزرگی میکنی بهش نمیگی فکر کن اگه روزی بفهمه نمیگه اگه ریگی به کفشت نبود چرا همون موقع نگفتی
وای دختر بهش بگو حتما
اشتباه کردم همون اول نگفتم بهش..ولی اللن حدود ۱۰ ماه گذشته اگر الان بگم دیگ دعوا نیکنه ک جرا همون موقع نگفتی ...دلم نمیخواد بفهمه..طلاهام هم سنگین بودن تک پوش و زنجیر و ربع سکموبا یه پلاک زنجیر ازم نیست
وای دختر خیلی اشتباه میکنی اشکال ندارع جلو ضررو هر جا بگیری منفعته،الان بگو ،بگو میترسیدم بهت بگم تا حالا نگفتم بهتر از اینه که بمونه ۱۰ سال دیگه بگی ،مرگ یبار شیون یبار دعوا میکنه تموم میشه ولی تو هر شب استرس داری الان،شایذم رفت از مادر و برادرش پرسید
اره فقط اونا دارن..مامانش خیلی اذیتم میکنه...بعد خیلی هم با دعا نویس و اینا در ارتباطه میترسم به شوهرم بگم بره بگه بهشون اونم حرصش بگیره و باز بره یه دعا بزنه ک شوهرمو باهام بد کنه...اخه ما با دعاههیی ک برامون گرفته بود نزدیک ۲ سال باهم رایطه خوبی نداشتیم...حالا یکم خوب شدیم میتزسم باز بره به مادرش بگه و دوباره دعا بگیره
الان بهش بگو
بگو تازه فهمیدم نیست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
